دستش رو به آرومی زیر دست کیونگسو برد و انگشتاش رو بین انگشتهای کیونگسو، قفل کرد. با لبخند سرش رو بالا آورد و به کیونگسو که با لبخند به بیرون نگاه میکرد و لپهاش درحال قرمز شدن بودن، نگاه کرد.
بکهیون: آیگوو آیگوووو..
خندید و دست کیونگسو رو محکمتر گرفت. گوشیش رو با دست دیگهش باز کرد و پیام جدیدش رو باز کرد.
[سوهو هیونگ: اینجا ماچ و ماچ بازی راه نندازین ها!!]
[سوهو هیونگ: باباتو درمیارم هاا!]
سرش رو بالا آورد و به سوهو که از ردیف کناری داشت نگاهش میکرد و با چشمهاش همزمان التماسش میکرد و براش خط و نشون میکشید، نگاه کرد. چشمهاش رو کمی ریز کرد، لبهاش رو غنچه کرد و رنگ و روی سوهو رو همرنگ گچ دیوار کرد.
سرش رو سمت کیونگسو برگردوند و بدون هیچ مکثی، گونهش رو بوسید و کیونگسو بهت زده سمتش چرخید: داری چیکار میکنی؟ توی اتوبوسیم!
بکهیون: سوهو هیونگ گفت!
کیونگسو: چی؟!
سرش رو خم کرد تا بتونه سوهو رو ببینه و با حالت سوالی نگاهش کرد.
سوهو: کارتون تمومه!
کیونگسو: فکر کنم فهمیدم.. بهت گفت بوسم نکنی نه؟
بکهیون: منظرهی بیرون قشنگه نه؟
کیونگسو آروم خندید: آره..
بکهیون: ولی من قشنگترم! چرا هی بیرونو نگاه میکنی؟!!
کیونگسو دوباره سرش رو سمت پنجره برگردوند و بکهیون با دیدن خندهی آرومش خندید: مگه نمیگم منو نگاه کن؟؟ اون بیرونو به دوست پسرت ترجیح میدی؟!
کیونگسو: دوست پسرم؟
بکهیون: مگه من دوست پسرت نیستم؟
به بکهیون نگاه کرد: چرا.. هستی..
بکهیون: ولی از این حرفا بگذریم، چرا بهم هیچی نگفتی؟
کیونگسو: دربارهی چی؟
بکهیون: اینکه دوستم داری.. میتونستی توی اون جعبه یه نامهای چیزی برام بذاری..
کیونگسو به دستهاشون نگاه کرد: به همون دلیلی که توام هیچی نگفتی..
بکهیون: من برات عکس فرستادم!
کیونگسو: چه عکسی؟!
بکهیون: همون روز که بهت گفتم میام درباره کراشم حرف میزنیم.. شبش اومدم عکسای تو رو فرستادم..
کیونگسو: خب چه ربطی.... اوه! خیلی غیر مستقیم بود!
بکهیون: فکر نکردی که عجیبه؟
کیونگسو: خب.. نه.. فکر کردم یا نمیخوای چیزی بگی داری میپیچونی، یا اینکه یادت رفته..
بکهیون: آه..
YOU ARE READING
Lollipop!
Fanfiction[درحال آپ] چطوری باید مراقب کسی باشیم که بخاطر ما آسیب دیده؟ [روزهای آپ: چهارشنبهها] Genre: Romance, Daily life, Smut Couple: BaekSoo Writer: Bambi کانال تلگرام: @BambiFiction