آیکن سبز رنگ رو لمس کرد و گوشیش رو روی گوشش گذاشت و با لبخند رضایتمندی منتظر شد و وقتی صدای بکهیون رو شنید، لبخندش بزرگتر از قبل شد.
بکهیون: سلاممم!
کیونگسو: سلام.. خوبی؟
بکهیون: من خوبم تو چطوری؟
کیونگسو: منم خوبم.. وضعیت دستت چطوره؟
بکهیون: اونم خوبه سلام میرسونه خدمتتون..
کیونگسو: خب خوبه..
در واقع از نظرش خوب نبود اما بهرحال تلاشش رو برای ثابت نگه داشت لحن حرف زدنش، به کار برد.
بکهیون: فردا کی باید همدیگه رو ببینیم؟
کیونگسو: فردا کاری نداری؟
بکهیون: نه چطور؟
کیونگسو: آم.. خب.. هیچی.. همینطوری.. مثل همیشه چطوره؟
بکهیون: خوبه ولی..
کیونگسو برای چند ثانیه منتظر شد و وقتی چیزی نشنید، نگاهی به گوشیش انداخت و بعد از مطمئن شدن از اینکه تماس قطع نشده، دوباره گوشیش رو به گوشش چسبوند: ولی چی؟
بکهیون: چطوره زودتر بریم؟
کیونگسو: زودتر؟
بکهیون: آره.. البته اگه مشکلی نداری..
کیونگسو: نه من اوکیم.. چه ساعتی خوبه؟
بکهیون: سه چطوره؟
کیونگسو: قبوله
بکهیون: یسسسسسسس! خب پس.. فردا میبینمت دو کیونگسو شی!
کیونگسو: باشه.. مراقب خودت باش..
بکهیون: توام همینطور.. فعلا..
کیونگسو: فعلا..
صبر کرد و بعد از شنیدن صدای "دیلینگ" مانند کوتاهی که گوشیش داد، متوجه شد که بکهیون تماس رو قطع کرده و بالاخره گوشیش رو پایین آورد و کنار گذاشت.
جونگین زیرچشمی نگاهی به کیونگسو انداخت و بدون گفتن چیزی، به کارش ادامه داد. گلدون شیشهای رو با دقت پیچید، توی جعبه قرارش داد و بعد از حساب کردن، به مشتری تحویلش داد: ممنونم از خریدتون..
با بیرون رفتن مشتری، سمت کیونگسو چرخید: چیزی شده؟
کیونگسو که به نقطهی نامشخصی خیره شده بود، سرش رو بالا آورد: ها؟ نه.. چطور مگه؟
جونگین: انگاری کشتیات غرق شدن..
کیونگسو: نه بابا.. زنگ زده بودم بپرسم فردا کی همدیگه رو ببینیم..
جونگین: خب پس الان چرا ناراحتی؟..
"چون قراره یکم زودتر باهمدیگه خداحافظی کنیم... "
برای چند ثانیه مکث کرد و وقتی فهمید داره به چی فکر میکنه، سرفهی مصلحتی کرد و قلموش رو برداشت: ناراحت نیستم فقط خسته شدم.. باید زودتر این طرحو تموم کنم..
YOU ARE READING
Lollipop!
Fanfiction[درحال آپ] چطوری باید مراقب کسی باشیم که بخاطر ما آسیب دیده؟ [روزهای آپ: چهارشنبهها] Genre: Romance, Daily life, Smut Couple: BaekSoo Writer: Bambi کانال تلگرام: @BambiFiction