Part 4

37 14 3
                                    

آیکن سبز رنگ رو لمس کرد و گوشیش رو روی گوشش گذاشت و با لبخند رضایتمندی منتظر شد و وقتی صدای بکهیون رو شنید، لبخندش بزرگتر از قبل شد.

بکهیون: سلاممم!

کیونگسو: سلام.. خوبی؟

بکهیون: من خوبم تو چطوری؟

کیونگسو: منم خوبم.. وضعیت دستت چطوره؟

بکهیون: اونم خوبه سلام میرسونه خدمتتون..

کیونگسو: خب خوبه..

در واقع از نظرش خوب نبود اما بهرحال تلاشش رو برای ثابت نگه داشت لحن حرف زدنش، به کار برد.

بکهیون: فردا کی باید همدیگه رو ببینیم؟

کیونگسو: فردا کاری نداری؟

بکهیون: نه چطور؟

کیونگسو: آم.. خب.. هیچی.. همینطوری.. مثل همیشه چطوره؟

بکهیون: خوبه ولی..

کیونگسو برای چند ثانیه منتظر شد و وقتی چیزی نشنید، نگاهی به گوشیش انداخت و بعد از مطمئن شدن از اینکه تماس قطع نشده، دوباره گوشیش رو به گوشش چسبوند: ولی چی؟

بکهیون: چطوره زودتر بریم؟

کیونگسو: زودتر؟

بکهیون: آره.. البته اگه مشکلی نداری..

کیونگسو: نه من اوکیم.. چه ساعتی خوبه؟

بکهیون: سه چطوره؟

کیونگسو: قبوله

بکهیون: یسسسسسسس! خب پس.. فردا میبینمت دو کیونگسو شی!

کیونگسو: باشه.. مراقب خودت باش..

بکهیون: توام همینطور.. فعلا..

کیونگسو: فعلا..

صبر کرد و بعد از شنیدن صدای "دیلینگ" مانند کوتاهی که گوشیش داد، متوجه شد که بکهیون تماس رو قطع کرده و بالاخره گوشیش رو پایین آورد و کنار گذاشت.

جونگین زیرچشمی نگاهی به کیونگسو انداخت و بدون گفتن چیزی، به کارش ادامه داد. گلدون شیشه‌ای رو با دقت پیچید، توی جعبه قرارش داد و بعد از حساب کردن، به مشتری تحویلش داد: ممنونم از خریدتون..

با بیرون رفتن مشتری، سمت کیونگسو چرخید: چیزی شده؟

کیونگسو که به نقطه‌ی نامشخصی خیره شده بود، سرش رو بالا آورد: ها؟ نه.. چطور مگه؟

جونگین: انگاری کشتیات غرق شدن..

کیونگسو: نه بابا.. زنگ زده بودم بپرسم فردا کی همدیگه رو ببینیم..

جونگین: خب پس الان چرا ناراحتی؟..

"چون قراره یکم زودتر باهمدیگه خداحافظی کنیم... "

برای چند ثانیه مکث کرد و وقتی فهمید داره به چی فکر میکنه، سرفه‌ی مصلحتی کرد و قلموش رو برداشت: ناراحت نیستم فقط خسته شدم.. باید زودتر این طرحو تموم کنم..

Lollipop!Where stories live. Discover now