part14

202 37 0
                                    

همین‌طور که از اتاق خارج می‌شدن، جونگ‌کوک پرسید:
_ مشکل چیه؟
_ چندتا بیمار از بخش اورژانس انتقال دادن، فقط دکترهان بالا سرشونه.

وقتی به بخش رسیدن وضع چندان بد نبود البته اگه شلوغی همراهان بیمارها رو فاکتور می‌گرفت.
تهیونگ بالا سر بیماری که پارک جیمین داشت علائم حیاتیش رو بررسی می‌کرد، ایستاد.
_ از ارتفاع سقوط کرده، کبودی پاش فکر می‌کنم جدی باشه ولی ضربان قلب بالاست و تنگی نفس داره و زخم سینه‌اش...

تهیونگ درحالی که اخمی ناشی از جدیت پیشونی‌اش رو چین انداخته، با دقت به جای بخیه شده نگاه کرد. شبیه جای گلوله بود.
_ اکوکاردیوگرافی گرفتی؟
_بله اما...

کیم از جای زخم چشم گرفت. با دیدن چهره‌ی گیج و خجالت‌زده پارک نفسش رو کلافه فوت کرد و مشغول شد. ژل رو روی قفسه سینه بیمار پخش کرد و با دقت به مانیتور چشم دوخت. متعجب تای ابروش رو بالا داد. تقریباً عجیب و کمیاب بود اما مطمئناً اشتباه نمی‌کرد.
_ می‌بینی؟ گلوله توی پرده پریکارد( پوسته خارجی قلب) قرار داره.
جیمین شوکه و گنگ به مانیتور زل زد. زیر لب زمزمه کرد:
_این... چطور؟
تهیونگ نیم‌نگاهی به مرد نیمه هوشیار انداخت.
_ فشار روی قلب زیاده و عروق خونی تنگ شده ولی عجیب دوام آورده. پارک؟
جیمین حواس پرت‌شده‌اش رو جمع کرد و "بله‌"‌ای گفت.
_ آنژیوگرافی بگیر و آزمایش خونش رو چک کن. ببین دارویی مصرف می‌کنه یا نه. وضعیتش ممکنه خطرناک بشه آمادش کن برای عمل.

جیمین خواست پیش سرپرستار بره که با دوباره صدا زده شدنش توسط کیم، متوقف شد.
_ پارک؟

تهیونگ نگاه سنگین و جدیش رو خیره‌ی رفتار حواس‌پرت جیمین کرد. اون بهترین دانشجوش بود، به همین خاطر بیشترین حساسیت رو، روش داشت؛ سخت می‌گرفت چون می‌دونست پارک جیمین پتانسیل رسیدن به یک جراح موفق رو داره.
_ امروز دستیار منی، حواست رو جمع کن.

چهره‌ی جیمین در هم و ناراضی شد. خواست اعتراض کنه که تهیونگ خونسرد دستور دیگه‌ای داد:
_ دکتر مین رو خبر کن پاش رو معاینه کنه.

بی‌اعتنا به چهره‌ی سرخ‌شده‌اش از کنارش رد شد. باید سوابق این بیمار رو بررسی می‌کرد وگرنه دردسر درست می‌شد. رو به پرستار کانگ با اشاره به تخت مورد نظر پرسید:
_ کسی همراهش نیست؟
_ نه دکتر فقط یه نفر پیداش کرده زنگ زده اورژانس. این اطلاعاتی که پیدا کردیم.

نگاهی به پرونده انداخت و زیر لب زمزمه کرد:
_چائه چانگ‌وو؟!
هیچ اطلاعات قابل توجه‌ای نبود.

با شنیدن تُن بالای صدایی با اخم‌های درهم سر بلند کرد.
_ من راضی نیستم آقای دکتر، نمی‌خوام فرم رو امضا کنم همین حالا مرخصش کنید!
_ اما شرایط همسرتون وخیمه اگه رضایت‌نامه رو امضا نکنید، ممکنه دوام نیاره!

BLUE CODE | کد آبیWhere stories live. Discover now