part 1 🤍

848 33 4
                                    


part 1
jennie pov
آقای جانگ مدیر بخش استراتژی شرکت بزرگ js بود
هر بار که با سر و صدا وارد بخش میشد خبر جدیدی داشت و امروزم دقیقا یکی از اون روزا بود
جانگ : بچه ها ممکنه که ی لحظه همتون جم بشید اینجا
به کمک میز صندلیم رو عقب کشیدم و از سر جام پاشدم
کت جین تنمو صاف کردم و از اتاقم خارج شدم
جانگ: امروز میخوام شخص جدیدی رو بهتون معرفی کنم که قرار از این به بعد با ما کار کنه
دختر قد بلند و لاغر اندامی از پشت سرش جلو اومد و برای سلام تعظیم کرد
لیسا: سلام من لالیسا مانوبان هستم کارآموز جدید بخش استراتژی شرکت
تو دلم گفتم فاک این نمیتونه اتفاق بیفته بهش با دقت نگاه کردم
ی هودیه سفید و گشاد تنش بود با ی شلوار جین آبی کم رنگ با ی عینک طبی فرم بزرگ بعد از آنالیز کردن تیپ و ظاهرش رومو اونور کردم و به سمت اتاقم راه افتادم
جانگ: آم خانم کیم ممکنه که صبر کنید ؟
جنی:متاسفم من داشتم یکی از مشکلات سایت شرکت رو حل میکردم با کارآموز جدید آشنا شدم و الان باید برگردم و کار ناتمومم رو تموم کنم پس با اجازه
جانگ: اما مهمه
قدم هایی که دور شده بودم رو مجددا برگشتم و رو ب روی جانگ قرار گرفتم با چشمام بهش فهمونم هر چه سریع تر حرفشو بزنه
جانگ: سرپرست کیم شما قراره مسئولیت آموزش لیسا رو بر عهده بگیرید
جنی: همون طور که میدونین من خیلی سرم شلوغه و مناسب این کار نیستم
جانگ: لطفا اینطور نگو تو بهترینی میدونم مسئولیت حفظ امنیت اطلاعات و شبکه شرکت سنگینه اما لطفا قبولش کن
جنی:مطمئنم میتونی فرد بهتری رو واسه این کار پیدا کنید
جانگ:اما این دستور خوده رئیسه
با این حرفش میخکوب شدم دستوره رئیسه؟نه این نمیتونه درست باشه من درست مثل دختر خونده رئیسم پس اگه اینطور بود خودش بهم میگفت
جنی: اما با من هماهنگ نشده
جانگ بهم اشاره کرد جلو تر برم خم شد و خیلی آروم در گوشم گفت
جانگ:این دختر رئیسه تازه از آمریکا برگشته میخواد خودت شخصا آموزشش بدی
احساس میکردم از تعجب زیاد چشام از حدقه بیرون زده اما اینطور که جانگ گفت احتمالا میخوان هویتشو از بقیه کارکنان مخفی نگه دارن لبخند زورکی زدم و لیسا رو مخاطب قرار دادم
جنی : رشته تحصیلیت چیه؟
لیسا :  ارشد کیم من IT خوندم
وقتی اینو شنیدم فهمیدم چرا باید من آموزشش بدم اون قراره بعد رفتنم جایگزینم بشه
جنی : پس همراهم بیا
به اتاقم رسیدیم داخل شدم اونم پشت سرم اومد
جنی : بهم بگو تا چه حد به رشتت مسلطی
لیسا : تا حدودی
جنی: دقیق حرف بزن
لیسا: 60  درصد
جنی : این خیلی خوب نیست
لیسا: نگران نباشید قول میدم زود یاد بگیرم
جنی : بیا اینجا بشین سعی میکنم قسمت های اصلی کارو برات توضیح بدم
تا روند اصلی رو براش توضیح بدم نزدیک چهار ساعت طول کشید بهش چند تا تمرین ساده دادم تا دستش راه بیفته
لیسا: ببخشید الان ساعت ناهار میشه برم ی چیزی بخو...
جنی: نه اول کارایی که بهت سپردم رو تموم کن بعد
لیسا: اما اینا که تا آخر امروز تموم نمیشن
جنی: این دیگه به تو بستگی داره شاید مجبور شی وعده بعدیتو فردا بخوری شاید مجبور باشی تا صب بیدار بمونی باید بهش عادت کنی منم آدم دل رحمی نیستم پس فقط رو وظایفی که بهت سپردم تمرکز کن
شنیدم که با صدای آروم فحشی داد
از جام بلند شدم و به سمتش رفتم که دیدم از ترس ایستاد
جنی: اگه یکبار فقط یکبار دیگه بشنوم که حرف نامناسبی از دهنت در میاد بلایی سرت میارم که ( دستمو رو شونش گذاشتم و هلش دادم که پرت شد روی صندلیش ) حتی باورت نشه جایگاه تو برام هیچ ارزشی نداره سعی کن با مهارت و استعدادت مانعم بشی که اذیتت نکنم متوجه شدی ؟
لیسا: بل ...بله مت متوجه... شدم
جنی : خوبه راستی شاید بد نباشه آخرین پیام پدرتو ببینی
گوشیمو از روی میزم برداشتم و به قسمت پیام ها رفتم و روی اسم رئیس زدم و صفحه گوشیم رو برگردوندم
رئیس: جنی دخترم میخوام خودت لیسا رو آموزش بدی نیازی نیست رعایت چیزی رو بکنی هر چقدر که لازمه بهش سخت بگیر
وقتی چشماش از صفحه گوشی به سمت چشام اومد گوشیمو خاموش کردم و روی میز گذاشتم
لیسا: متاسفم از دهنم پرید نمیخواستم اعصابیتون کنم ارشد
جنی: ی هفته وقت داری بهم ثابت کنی به درد این کار میخوری و اگرنه باید برگردی آمریکا پیش مادرت البته تیکه آخرش نقل قول پدرت بود
لیسا : تمام سعیمو میکنم مطمئن باشید
پشت میزم برگشتم و مشغول ور رفتن با سیستمم شدم
چند ساعت گذشته بود به سمت لیسا برگشتم که دیدم داره خیلی گیج به صفحه مانیتورش نگاه میکنه تو این زاویه واقعا کیوت و خواستنی شده سر و وضعش بهم ریختس از اتاق بیرون رفتم و از دستگاه قهوه ساز دو تا آمریکانو گرفتم و ی کوکی از میز آشپز خونه برداشتم سمت اتاقم رفتم که دیدم لیسا نیست واقعا کفری شدم
نویسنده: ilin

My strange intern ( jenlisa )Where stories live. Discover now