last part 🤍

352 21 12
                                    

Part 17( last)
جنی: قول میدم ولی تحمل کن ما میتونیم تو همین زندگیم دوست باشیم
برای آخرین بار لبخند زد و چشماش بسته شد و تونستم قطره های اشکی که گونه هاشو خیس کردو ببینم
لیسا: باباااااا
جسم بی جون الی رو روی زمین گذاشتم و سمت لنا رفتم که داشت بی وقفه به صورت مارکو مشت میزد پرتش کردم رو زمین از جاش بلند شد و به سمت من اومد
لنا: میخوام عین سگ بکشمت جنی میخوام دوست دخترت مجبور شه تیکه های بدنتو از زمین جم کنه و دفن کنه
دو سه تا مشت بهم دیگه زدیم و من به دیوار چسبوندمش دستامو دور گردنش حلقه کردم که یهو بازو هامو گرفت و جامونو برعکس کرد حالا علاوه بر فشار دستاش دور گردنم با زانوش به پهلوم فشار می‌آورد خیس شدن لباسم مشخص میکرد بخیه های روی پهلوم باز شدن دردش تا مغز استخونم نفوذ کرده بود
که یهو مارکو با لگد به پاش زد و باعث شد بیوفته من همون طور که کمرم به دیوار چسبیده بود از درد نشستم
دیدم دوباره لنا رو سینه مارکو نشسته و داره بهش مشت میزنه ولی دیدم دستش سمت کمرش رفت و چاقوشو در آورد با تموم جون و سرعتم خودمو پرت کردم روی مارکو و وقتی چاقوی لنا فرود اومد من با تموم تنم بدن مارکو رو کاور کرده بودم و چاقوش تو بازوم فرو رفته بود
صدای جیغ لیسا رو شنیدم و بعد از اون صدای آژیر ماشین های پلیس
در اتاق باز شد و پلیس های زیادی به داخل هجوم آوردن
رزی: بی حرکت لنا وینپر شما ب جرم قتل و قاچاق مواد و اعضای بدن بازداشتی چاقوتو بذار زمین و هلش بده به طرف من
چاقوشو رو گلوم گذاشت
لنا: امکان نداره از خون این بگذرم
خواست دستشو بکشه که دیدم ی سوراخ بین ابروهاش به وجود اومد و از پشت پرت زمین شد
رزی: مجبور شدم اون داشت تو رو میکشت
جنی: خوبه عوضی لااقل اینبار به موقع اومدی ولی کی بهت خبر داد
رزی: الی وینپر زنگ زده بود به اداره و اصرار کرده بود که جتما با من صحبت کنه بهم گفت اگه واقعا دوست صمیمی توام زود تر خودمو برسونم آدرس و به همراه ی عکس از ی شکایت نامه برام فرستاد از روی شماره پرونده اش وکیلشو گیر آوردم و بهش زنگ زدم گفت این مال دو سال پیشه و یهو موکلش زنگ میزنه و میگه من میخوام روند پرونده رو متوقف کنم وکیلش اصرار میکنه که اشتباهه ولی امیلی میگه با جون دخترش تهدیدش کردن در ضمن حق با تو بود لنا مضنون اصلی پرونده قتل پدر مادرش بود
جنی: اون عوضی همه رو بازی میداده
رزی: همه چیز تموم شد
مارکو: ممنونم که دخترمو نجات دادی کارآگاه پارک
رزی: اون دوست صمیمیه کاری نکردم
دیدم لیسا بالاخره از بین دستای واتسون فرار کرد و سمت ما اومد
لیسا: خوبی نینی لطفا بگو که جدی نیست
جنی: چیزی نیست تو بازوم خورده
لیسا: تو احمقی ممکن بود ی جای حیاتی بخوره
جنی: نمیتونستم وایسم تا اون عوضی پدرتم ازت بگیره
رزی: آروم باشید مهم اینکه هر سه تاییتون زنده اید
مارکو: به محض اینکه حال جنی خوب بشه مجلل ترین مراسم ازدواج و براتون میگیرم
جنی: فک کنم امشب خوب باشه
هر سه تاییشون زدن زیر خنده
مارکو: زیاد هل نباش دخترم فعلا باید سلامتیتو کامل به دست بیاری
جنی: باور کنید من خوبم مشکلی نیست
لیسا: اینو از انگشتت در بیار حلقه خودت کو؟
جنی: تو گردنم
زنجیرمو باز کرد و حلقه رو از داخلش درآورد و سمت دستم آورد و حلقه الی رو درآورد و چشمش به اسم خودش افتاد
لیسا: نینی تو کی اینو زدی
جنی: نمیخواستم حلقه کس دیگه رو دستم کنم پس قبلش مطمئن شدم مشخص باشه که قلبم مالک داره و اسم تو رو روی انگشت حلقم تتو کردم که حتی ی ثانیم کسی نتونه مالکیت تو رو زیر سوال ببره
لیسا: ترسیدم تو رو به اون باخته باشم
جنی: من تا ابد برای توام لیلی تمام و کمال
رزی آروم به رونم زد
رزی : ما هم اینجا نشستیم این حرفا رو تموم کن
جنی: دلم برای الی سوخت اصلا فکر نمیکرد خواهرش همچین آدم بدی باشه
رزی: خوب بحثو عوض کردی
لیسا: دوست دخترم و اذیت نکن
.
.
.
یک ماه بعد (سئول)
جیسو: چرا هنوز لباساتونو نپوشیدین
جنی: پوشیده بودیم ولی مشکلی پیش اومد تصمیم گرفتیم  اینا رو بپوشیم
جیسو: چه مشکلی؟
لیسا: روش شراب ریخت
جیسو: چییییییییی؟
رزی: خاک بر سرتون نتونستید دو دیقه اون هورمون های فاکیتونو کنترل کنید و گند نزنین به لباسای مراسم ازدواجتون
جنی: اون جوری که تو فک میکنی نیست رز جدا روشون شراب ریخته میتونی بری خودت چک کنی
رزی: یعنی باور کنم تو اتاق انتظار تالار هیچ سکسی صورت نگرفته
لیسا: وقتی روشون شراب ریخت و درشون آوردیم تحمل هیکل بی نقص جنی اونم وقتی لخت جلوته سخته پس اگه بخوام صادق باشم چرا سکس داشتیم ولی داستان لباس ی چیز دیگه بود

My strange intern ( jenlisa )Where stories live. Discover now