part 16 🤍

209 15 0
                                    


part 16
الی: دکتر میشه امروز مرخص شه
با صدای لنا از خواب بیدار شدم
دکتر: نمیشه خانم ایشون تازه از کما دراومدن
لنا: این ی درخواست نبود احمق سریع کارای ترخیصشو انجام بده البته اگه نمیخوای بمیری
دیدم از زیر بلوزش چاقوشو به دکتره نشون داد
دکتر: بله بله الان انجامش میدم
دکتر از اتاق رفت بیرون و الی به من نزدیک شد گونمو بوسید
الی: عزیزم لطفا بیدار شو باید بریم
جنی: چخبر شده
لنا: پاشو جنی مارکو فهمیده سهاماش به اسم الی خورده دیروز برگشت کره اما الان میخواد برگرده اینجا قبل از اینکه برسه و گند بزنه به همه چی ی جشن تدارک دیدم و همه سهام دارایی که تو آمریکا هستن و دعوت کردیم میخواییم اعلام کنیم از الان به بعد اداره کل شرکت به عهده الیه فقط چون همه تو رو میشناسن و قبولت دارن تو باید بگی از الی حمایت میکنی در ضمن مجبوریم اعلام کنیم تو نامزدشی که قانع شن با الی همکاری کنن و مارکو دستش به جایی بند نباشه
جنی: لنا دیوونه بازی درنیار کی همچین دروغی و باور میکنه
لنا: حق با توعه ولی همه فیلمی رو که ببینن باور میکنن
گوشیشو در آورد
جنی: نگفتم انجامش نمیدم میگم کسی باور نمیکنه
الی: پاشو جنی فقط تو میتونی همه چیزو درست کنی
جنی: الی تو که میدونی مارکو چه جشن عروسی برات گرفت هر سالم ی سالگرد مجلل برات میگرفت الان بیام بگم تو نامزد منی خودت باشی قبول میکنی ؟
لنا: فقط کاری که میگمو بکن جنی البته اگه نمیخوای لیسا رو جلوت بکشم
باورم نمیشد الان مجبورم بودم تحمل کنم لباس هایی که برام آماده کرده بودنو پوشیدم وارد سالن مهمونی بزرگی شدم که میخواست به نقشه های شوم لنا و الی مشروعیت بده
با افرادی که تو سالن حضور داشتن سلام کرد و سعی کردم بهشون زیاد نزدیک نشم که ازم چیزی راجع به الان بپرسن واقعا گیج بودم اصلا ایده ای نداشتم که چطور این دروغو بگم که باور پذیر تر باشه
لنا: جنی بیا کنار الی وایسا
درست بازیچه دست این حیوون شدم طبق خواستش کنار الی وایسادم و احساس کردم دستش دور بازوم حلقه شد
جنی: داری چیکار میکنی
الی: هانی ما نامزدیم باید اینجوری کنار هم وایسیم دیگه
جنی: بس کن الی تو که میدونی این الکیه بیشتر از این آزارم نده
لنا: خفه شو جنی اون حلقه فاکیتو صاف کن و جوری نگهش دار که همه ببینن در ضمن ی لبخند بزن که طبیعی باشه
دندونامو از حرص روی هم فشار دادم و حرفشو عملی کردم
از روی میز ی جام شراب رو برداشت و با ی چنگال  چن تا ضربه بهش زد و سرو صدای جمعیت که همه داشتن پشت سر منو الی پچ پچ میکردن رو کم کرد
لنا: خب دوستان امروز اینجا جم شدیم که چیز مهمی رو باهاتون در میون بذارم همون طور که احتمالا تا الان فهمیدین مالک جدید شرکت خواهر منه دلم میخواد باهاش همکاری کنید و کمکش کنید تا بتونه هر چه سریع...............
با دیدن لیسا که از در سالن وارد شد تموم صدا های سالن برام سایلنت شد نه چیزی میشنیدم نه چیزی میدیدم جز لیسا من حتی وقت نکردم آمادش کنم الان چجوری این وضعو براش توضیح بدم اون داره راجع بم چه فکری میکنه
لیسا: این جا چخبره جنی؟ چرا الی اینجوری دستتو گرفته
لنا: سوال خوبیه لیسا چون نامزدشه
وقتی جمله لنا تموم شد صدای همهمه سالن به طرز حیرت آوری زیاد شد احساس میکردم هم فلج شده بودم هم لال
لنا: دوستان یکم آروم ، جنی چهار ساله که با الی نامزد کرده ولی مجبور بود سکوت کنه و چیزی نگه چون از شانس بدش رئیسش عاشق نامزدش میشه و مجبورش میکنه که باهاش ازدواج کنه ولی خدا رو شکر الی زیر بار ازدواج با مارکو مانوبان نمیره اما به درخواست مارکو ی عروسی سوری میگیرن و اعلام میکنن با هم ازدواج کردن ولی انقد عشق الی و جنی بهم زیاد بود که بابتش میجنگن و اجازه نمیدن این مسائل از هم دورشون کنه و از سمتی هم دختر رئیس از آمریکا بر میگرده کره و با جنی آشنا میشه و ی دل نه صد دل عاشقش میشه جنی هم برای محافظت از نامزدش جوری رفتار میکنه که لیسا باور میکنه این ی حس دو طرفس و امیدوار میشه اما بالاخره الی تونست به چیزی که حقش بود برسه و الان تموم امتیازات شرکت برای ایشونه و امروز شجاعتشو جم کرد که مسئله خودشو جنی رو علنی کنن با اینکه این پدر و دختر درست مثل ی توده سرطانی به عشقشون چسبیده بودن اونا با تیکه به هم تونستن از پسش بربیان ازتون خواهش میکنم نامزدیشونو بپذیرید و برای پایدار بودن عشقشون دعا ی خیر کنید با حمایت های شما و مدیریت بینظیر رئیس کیم مطمئنا شرکت js  به روزای طلایی خودش میرسه
الی دستمو گرفت و بلند کرد من دست زدن حضار و میدیدم و صورت هاج و واج لیسا که اشک هایی از گونه هاش پایین میریخت

My strange intern ( jenlisa )Where stories live. Discover now