2
هرکس در گوشه ای مشغول تزئین دیوارها و آماده سازی غذاخوری برای جشن کوچکشان بود که غرش غیرمنتظره لینو همه را ترساند و نگاها را به سمتش برگرداند.
" لعنتی جواب بده!"با موبایلش درگیر بود!
"چه مرگته!چرا داد میزنی؟!"چانگبین تنها کسی بود که جرات کرد بلندتر از او غرش کند
لینو سر بلند کرد و با همان لحن تند پرسید:"شما میدونید کریس کجاست؟"
کسی چیزی نگفت اما دست از کار کشیده به او زل زده منتظر بودند ادامه حرفش را بشنوند.لینو از حرصش خندید:"از دیروز غیبش زده!باشگاه هم نرفته!نه گوشیو برمیداره نه حتی پیام جواب میده!"
فیلیکس با شنیدن این حرف اخم متفکرانه ای کرد:"من فقط دیشب بهش پیام زدم تا خبر بدم امروز واس تولد سونگمین جمع میشیم دیگه منتظر جوابش نشدم"
هان از بالای نردبان اضافه کرد:"منم صبح یه بار بهش زنگ زدم ولی رد تماس داد گفتم شاید میره تمرین عجله داره "
چانگبین با کنجکاوی رو به لینو کرد:"خب که چی!؟حتماً دستش بنده کاریه این کجاش عجیبه!"
لینو با تاسف از سادگی آنها سر تکان داد.حالا آی ان هم گیج شده بود:"موضوع چیه؟ مگه با کریس چیکار داری؟"
چه خوب که در بموقع باز شد و با اینکه انتظارش را نداشتند سونگمین وارد شد.
"اوه اینجا چه خبره؟!"جلوی در ایستاد و نگاهش به دیوارهای نیمه تزئین شده چرخید.
آی ان بادکنکی را که بزور باد کرده بود رها کرد تا خالی شود:"لعنت!تو اینجا چکار میکنی؟!"
سونگمین قدم برداشت:"هیونجین رفت منم بیکار بودم گفتم بیام اینجا!"
بقیه هم دست از کار کشیدند و به سونگمین که با گیجی نزدیک میشد خیره شدند.
"رفت!؟" لینو در تلاش برای خفه کردن اضطرابش پرسید:"کجا رفت!؟"
چانگبین مجال نداد سونگمین جواب بدهد.با نگرانی نالید:"مگه جواب دانشگاه اورگون اومد؟"
سونگمین برای نشستن به گوشه سالن راهی شد:"اوهوم"
همه به لحن و رفتار یخی سونگمین عادت داشتند اما اینبار فرق زیادی حس میشد!
چانگبین برای مطمئن شدن پرسید:"قبولش نکردن نه؟"
"نه!"
سکوت سنگین اما کوتاهی برقرار شد که کسی جز لینو قدرت شکستنش را نداشت.
"الان کجاست؟چرا باهات نیومد؟"
سونگمین به نیمکت مبله رسید و خود را رویش رها کرد:"جمع میکرد بره که کریس
اومد دنبالش و..."
صدای همه از شوک شنیدن چنین چیزی درآمد!
"بره!؟"
YOU ARE READING
cold bed
Fanfictionهیونجین بله کریس را شنید و قلبش با ترس فشرده شد انگار هنوز هم کابوس میدید. ازدواج با همجنسش!؟ حتی اگر بهترین دوستش باشد و از نیت خیرش مطمئن باشد... خودش و این حس بدی که نسبت بخودش پیدا کرده بود به کنار،یا پدربزرگش؟اگر میفهمید فقط بخاطر اقامت آمریک...