cₕₐₚₜₑᵣ ₑᵢgₕₜ- خنثی

260 35 8
                                    

دریکو روی زمین بی حرکت مونده و رداش روی بدنش افتاده بود ، جوری که هری نمیتونست ببینه دقیقا چه بلایی سرش اومده .

میدید که بدن بلوندی زیر ردا داشت اب میرفت و این بیشتر از هر چیزی نگرانش میکرد.

عرق سرد روی پیشونی پاتر نشسته بود .

حتی زمانی که تو خطر مرگ بود هم، هرگز به یاد نمیاورد تا این حد وحشت کرده باشه.

اگه بلایی سر دریکو میومد میخواست چه غلطی کنه..

روی زمین زانو زد و اروم و با ترس به بدن دریکو، که زیر ردا مخفی شده بود نزدیک شد.

تپش قلبش داشت سینش رو سوراخ میکرد و اگه انقدر شکه نشده بود ،شاید همونجا میزد زیرگریه.

اما حداقل قبلش باید مطمعن میشد که بلوندی زندست. مرلین اگه بلایی سرش اومده باشه ...

جوری که انگار صداش از تو قبر میومد زمزمه کرد " د-دریکو؟ "  و با استرس اومد ردا رو از صورت بلوندی کنار بزنه.

اما قبل از اینکه پوست دستش، پارچه ردای دریکو رو لمس کنه، بدن اب رفته، زیر ردا تکون خورد و بعد ناله ای کوتاه شنیده شد.

صدای ناله شبیه صدای دریکو نبود. خیلی، مظلومانه تر و نازک تر بود.

چه اتفاقی افتاده بود؟

یعنی معجون سن دریکو رو پایین اورده یا سایزش رو کوچیک کرده بود؟

" هی.. دریکو.. "

" هممم "

هری دیگه نمیتونست تحمل کنه و جوری که انگار میخواد چسب زخمی رو از روی یک زخم ترسناک بکنه ، ردا رو از رو صورت دریکو کنار زد.

  اولین چیزی که باهاش رو به رو شد، حجم زیادی از موهای بلوند بلندی بود که مثل طلا می درخشید و روی صورت دریکو ریخته بود  ..

چشم های هری بدون کنترل رو بدن کسی که تا جایی که میدونست دریکوعه حرکت کرد.

یونیفرم دریکو تو این بدن گشاد شده بود و افتاده بود، جوری که هری میتونست چاک و سینه های بزرگ و سفیدی رو ببینه که قطعا تا قبل این اونجا نبودند .

و در عوض شلوار دریکو تو بخش رون ها و لگن برای این بدن تنگ بود و جوری به نظر میرسید که انگار الانه که جر بخوره.

هری دست لرزونش رو جلو برد و اروم ، موها رو از روی صورت دریکو کنار زد. 

اولین چیزی که توجهش رو جلب کرد، دوتا چشم تیز توسیه خمار و کشیده بود که توسط مژه های بلند نقره ای احاطه شده بودند.

معلوم نبود به کجا نگاه میکنه ، دریکو هنوز گیج بود.

خبری از بینی نک تیزش نبود و جاش رو یک بینی عروسکی گرفته بود و حتی گونه های سفید و برندش الان نرم تر و صورتی تر به نظر میرسید و شکل صورتش ظریف تر و قلبی تر بود.

𝑻𝑹𝑼𝑻𝑯 𝑶𝑹 𝑫𝑨𝑹𝑬Where stories live. Discover now