cₕₐₚₜₑᵣ ₙᵢₙₑ - کالا

351 47 7
                                    


دریکو به اینه ای که احضار کرده بود، با دقت زل زد و بدن جدیدش رو بررسی میکرد.

هری امروز خیلی سختی کشیده بود، چون مطمعن بود که اگه برای دریکو لباس دخترونه میاورد ، همونو میکرد تو حلقش..

به علاوه هیچ ایده ای نداشت که اصلا از کجا میتونه لباس دخترونه پیدا کنه.

و نمیتونست به خوابگاه اسلیترین هم بره تا لباس هاش رو بردداره ،هر چند که بلوندی خیلی بهش اصرار کرده بود تا هری بره و به جغدش غذا بده، اما واقعیت این بود که اسلیترینی ها بیشتر از هر گروه دیگه ای از خوابگاه شون محافظت میکردند و به ورود و خروجش حساس بودند و کلا خیلی سخت بود که به جمعشون راه پیدا کرد

جوری انگار همش در حال مخفی کردن چیزی باشند .

حالا معلوم نبود چه جنگی به پا میشد اگه نماد تیم گریفیندور پاشه بره تو اتاق دریکو فاکینگ مالفوی، اصیل ترین و قدیمی ترین عضو نسل اندر نسل اسلیترین ، که تو وسایلش رو بگرده و لباساشو برداره.

و خب هری این تیکه رو دقیقا به دریکو نگفته بود، اما هم اتاقی های مالفوی چند تا سال اخری گنده و خشن و از همه مهم تر ،تو بخش حمله تیم کوییدیچ بودند که پاتر جوان هیچ خوش نداشت باهاشون تنها بشه.

پس درعوض تصمیم گرفت خطر کنده شدن مو هاش توسط بلوندی رو به جون بخره و چند تا از لباس های خودش رو براش اورده بود.

دریکو بلافاصله با دیدن لباس ها قیافه چندش شده ای به خودش گرفت و شروع کرد غر زدن راجب بی کیفیت بودنشون.

با نک انگشتاش، پلیور هری رو نگه داشته بود و ناله میکرد که این قراره حسابی پوستشو بخوره و کلی هری رو نصیحت کرد که به جای این " اشغال " هایی که صد درصد سلیقه ارزون "ویزلی"ان یه لباس درست درمون بخره.

اما در اخر پلیور و شلوار هری رو تنش کرده بود و شلوار هری، برعکس شلوار خود دریکو که براش بلند میزد، کاملا فیت بدن جدیدش بود.

هری با خودش گفت، قد من هیچ مشکلی نداره، پاهای مالفویه که زیادی درازه.

اما حتی دل خودش هم با این فکر خوش نشد.

به طور معجزه اسایی، بعد از اینکه دریکو، لباس های هری رو پوشید، دیگه سرو صدایی ازش درنیومد. جوری که انگار تو فکر باشه.

هری خوشحال بود که حداقل پلیور برای بدن لاغر بلوندی گشاد بود.

هر چند که سینه هاش صد درصد داشت پلیورش رو پاره میکرد، اما به نظر نمیومد که دریکو اهمیتی بده. چون داشت جلوی اینه چرخ میزد و خودش رو دید میزد.

پاتر میتونست قسم بخوره که دیده بود مالفوی برای حدودا پنج دقیقه ای به باسن خودش داخل اینه زل زده بود.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 29 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑻𝑹𝑼𝑻𝑯 𝑶𝑹 𝑫𝑨𝑹𝑬Where stories live. Discover now