part 20

681 99 16
                                    

ساعت ۳ شب بود و جیسونگ هنوز نتونسته بوو بخوابه، ذهنش درگیر حرفای جنی بود هیچوقت فکرش رو نمیکرد اون دختره ریزه میزه اینقدر هیولا باشه که بلند شه و همه رو از هم جدا کنه، یاد بقیه حرفای جنی افتاد.
Flash back:
درحالی‌که جنی پیشش نشسته بود گفت: واقعا؟ آخه اون یه دختر ریزه میزه هست که...
جنی حرفش رو قطع کرد و پوزخندی زد و گفت: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه، اون دختر خود شیطانه هیچکی نتونسته صورت واقعی اون رو به همه نشون بده وقتی یه کاری میکنه و بهش شک میکنن خودش رو لوس میکنه و گریه میکنه و الکی خودش رو به موش مردگی میزنه تازه یه نمایش جالب هم راه میندازه... خودکشی با اینکه جرعت نداره خودکشی کنه ولی چاقو رو الکی زیر قلوی میگیره و حرفای مزخرف میزنه اونم با گریه های الکی... جوری که همه باور میکنن که معصوم تر از این هرزه تو این دنیا وجود نداره ولی اشتباهه و بزار آخرین هشدارم رو بدت جیسونگ... بل قرار بود با مینهو ازدواج کنه نه بخاطر عشق فقط بخاطر پولش و... ولی خوشحالم سوجین نزاشته با اون هرزه ازدواج کنه و بهت توصیه میکنم نزار هیچوقت اون هرزه به مینهو نزدیک شه و توجهش رو به خودش جلب کنه یا... رابطتتون رو خراب کنه هیچوقت نزار این اتفاق بیفته.
End of Flash back.
به مینهویی که کنارش توی تخت خوابیده بود نگاه کرد پس سوجین بخاطر این میخواست مینهو زودتر ازدواج کنه، گرگش با یادآوری صورت بل دیوونه میشد و میخواست تبدیل بشه و بپره روی اون دختره و با چنگال های تیزش دختره رو بکشه ولی جیسونگ به زور جلوی گرگش رو می‌گرفت و نمیزاشت همچین کاری ازش در بره، به سمت مینهو برگشت و بهش خیره شد، دیگه حس تنفر نسبت به مینهو نداشت نمیخواست اذیتش کنه و حرصش بده میخواست کنارش باشه، مگه جیسونگ همون جیسونگی نبود که ازش متنفر بود؟ پس چرا الان دیگه حس های قبلی رو به مینهو نداره و حس های جدیدی جاشون رو گرفته و از جیسونگ میخوان هر ثانیه پیش مینهو باشه، کمی نزدیک شد و بکی رایحه مینهو رو به ریه هاش پر کرد تو دوران دبیرستانش وقتی جیسونگ هیت میشد مینهو رایحش رو آزاد میکرد تا جیسونگ رو اذیت کنه جوری که رایحه مینهو کل دبیرستان رو پر میکرد و امگاها با احساس رایحه مینهو هیت میشدن یا بعضی هاشونم تحریک هم میشدن، هروقت هیت میشد با احساس رایحه مینهو کمی اروم میشد و گرگش بهش میگفت بره نزدیک مینهو ولی جیسونگ قبول نمیکرد این وضعیت تا جایی ادامه پیدا کرد که جیسونگ واسه خودش و گرگش تو دوران هیتش میموند خونه تا بوی رایحه اون پسر لعنتی رو حس نکنه و گرگش تقلا نکنه که بره پیش مینهو، لبخندی زد چه دورانی داشتن موهای مینهو رو کنار داد و پاشد از پیشونیش بوسید و بعد خوابید... مثل اینکه جیسونگ داره عاشق مینهو میشه.
....‌.......................
جنی درحالی که دز ماشینش پیاده شد به سمت آسانسور رفت تا بره خونش که با صدای شنیدن شخصی برگشت، بل رو دید که با پوزخند بهش خیره شده و به دیوار پارکینگ تکیه داده‌
جنی: اینجا چه غلطی میکنی؟
بل: نچ نچ این چه طرز حرف زدنه؟ادب یاد نداد
جنی:ادب؟ههه تو لیاقت هیچی رو نداری چه برسه به ادب.
بل نزدیک جنی اومد و درست تو یک قدمیش وایساد و گفت: دلم برات تنگ شده بود جنی کیم... آدم یه زنگ میزنه حال بنده رو میپرسه.
جنی، بل رو هل داد و گفت: گمشو از جلو چشمام مگرنه بد میشه.
بل نزدیک جنی اومد و هلش داد به دیوار و خودشم دستاش رو گزاشت دو طرف سر جنی گفت: به چه حقی تونستی الفاهایی رو که فرستادم سراغ جیسونگ بزنی و ناکارشون کنی و جیسونگ رو نجات بدی هان؟
جنی پوزخندی زد و گفت: چیه نکنه میخوای اونا روهم مثل من و رز جدا کنی؟
بل: البته، مینهو اوپا ماله منه نه مال اون عوضی‌...
حرفش با سیلی جنی نصفه نیمه موند دستش رو به جای سیلی گزاشت که جنی از شونه هاش گرفت و حاهاشون رو عوض کرد و گفت: همچین فکری رو نکن جئون بللل، سعی نکن اونا رو از هم جدا کنی من نمیزارم هیچوقت نمیزارم اونا رو از هم جدا کنی اجازه نمیدم زندگی دوستم رو هم مثل من کنی هیچوقت نمیزارم نزدیک مینهو شی و اون رو ماله خودت کنی.
اسلحش رو درآورد و به سمت پیشونی بل نشونه گرفت و گفت: من رو بیهوش کردی و باهام خوابیدی و بعد به جای خودت یه نفر دیگه رو گزاشتی و رز رو خبر کردی بیاد اونجا و من رو تو اون حالت دید و باعث شدی از هم جدا شیم، بعدش رفتی سراغ چوی سان، وقتی فهمیدی همسرش وویونگ حامله هست رفتی سراغش و نزاشتی وویونگ خبر حاملگیش رو به همسرش بده و بازم به نوشیدنی اون دارو ریختی که باعث شدی سان باتو بخوابه و بازم وویونگ رو خبر کردی و اون امگای بیچارهم فکر می‌کرد همسرش پیام داده ولی نمیدونست قراره خیانت همسرش رو ببینه و بعد تو کاری کنی اون دیوونه بشه و بچش رو از دست بده.
نزدیکتر آوند و گفت: تو قاتل بچه وویونگ یعنی قاتل بچه برادر ناتنی من هستی... تو وویونگ رو تا حد مرگ کتک زدی و بعدش به شکمش گلوله رو شلیک کردی و باعث شدی بچه برادر من بیفتههه و کاری کردی دیونه شه و اونا از‌هم جدا شننن و از همه مهمتر اگه سام بفهمه پشت همه اینا تو بودی بد میشه با اینکه مدرک ندارم ولی به زودی مدرک جمع میکنم و صورت واقعیت به همه نشون میدم جئون بل، و این رو بدون همه رو از هم جدا کردی نمیزارم مینهو و جیسونگ رو از هم جدا کنی هیچوقت نمیزارم این اتفاق بیفته پس بیخودی تلاش نکن هر آسیبی به جیسونگ برسه با من طرفی.
بل رو هل داد که باعث شد بیفته زمین و از دستش خون بیاد، بدون توجه به اون سوار آسانسور شد و دکمه آخر رو فشار داد و درها بسته شدن، درحالی که از آسانسور شیشه ای به شهر خیره بود از چشمش اشکی افتاد که زود پاکش کرد و به خودش گفت: هیچوقت نمیزارم آسیبی به جیسونگ و مینهو برسه هیچوقت اگه به قیمت جونمم باشه نمیزارم اون دوتا از هم جدا شن.
Vote and comment ♥️

☆Unwanted marriage☆(complete)Where stories live. Discover now