part 43

553 73 21
                                    

جیسونگ: نههههههه.
مینهو: عزيزم گفتم که نقشه هست اههه.
جیسونگ: عمرا گمشو اونور.
مینهو: عزيزم جیغ زدن واسه بچه خوب نیستا.
جیسونگ: این بچه منه نه تو.
مینهو: یااااا، من بچه رو درستش کردم یادت نره.
جیسونگ: کسی که به فاک رفته منممم آره تو درست کردی کسی هم که قراره ۹ ماه تو شکمم حمل کنم.
سونگهون سرفه الکی کرد که بهشون بفهمونه این بحثارو وقتی دوتاشون تنهان صحبت کنن نه اینجا پیش سوجین و سونگهون و البته پیش مامان و بابای جیسونگ! سه ووک و مینجی هنوزم کمی شوک و عصبانی بودن.
جیسونگ: مامان؟ بابا؟
سه ووک: میدونی چقدر‌نگرانت شدیم؟ فکر کردیم از دستت دادیم جیسونگ میتونی بفهمی تو اون مدت کوتاه چقدر گریه کردیم؟ داشتیم دیوونه می‌شدیم، به مادرت فکر نکردی؟ به من فکر نکردی؟
جیسونگ: متاسفم.
جیسونگ سرش رو به پایین انداخت و چیزی نگفت مینجی هم در ادامه حرف همسرش گفت: جیسونگ، تو میدونی من و پدرت چقدر خودمون رو سرزنش کردیم که چرا تو خونه تنهات گزاشتیم؟
جیسونگ: معذرت میخوام.
مینجی تحمل نیاورد و به سمت پسرکش رفت و بغلش کرد، در همون لحظه تلفن مینهو زنگ خورد و با عذرخواهی بیرون رفت و تلفنش رو جواب داد.
جنی: بهت پیام دادم چرا ندیدی؟
مینهو: سرم با جیسونگ و پدرو مادر زنم مشغوله.
جنی: بل فرار کرده.
مینهو:چی؟
جنی: ماشین پلیسا تصادف کرده و اتیش گرفته الان دارن یکی یکی جسد هارو در میارن، ولی جسد بل نیست یعنی هیچ اثری از بل نیست.
مینهو:لعنتی، یعنی میگی تصادف کار بل هست؟
جنی: اره، از پیش جیسونگ جدا نشو مخصوصا الان که بل‌فهمیده حامله هست بیشتر عقده ای شده.
مینهو:باشه لطفا هرخبری شد بهم بگو.
جنی: باشه.
تلفن رو قطع کرد و به آسمون خیره شد.
مینهو: امیدوارم هرجا هستی به فکرت نزنه که بیای به جیسونگ و یچم آسیب برسونی.
...............................
تاریک بود صدای زوزه گرگ هارو میشنید ترسیده میدویید و بلاخره وایساد تا نفسی تازه کنه، روی زمین نشست و به درخت تکیه داد.
بل: لعنت به همتون... این آخرش نیست نمیزارم هیچکدومتون خوشبخت شین تا وقتی من من برنده نشدم بازی تموم نیست.
نفس نفس زنان سرش رو به درخت تکیه داد و احساس رایحه الفا ترسیده بازم پاشد و فرار کرد، نمیدونست داره کجا میره ولی باید تا میتونست از شهر دور باشه تا پلیسا نگرینش با دیدن یه کلبه کوچیک خداروشکر کرد و به سمتش رفت.
بل: خواهش میکنم باز کنین خواهش میکنم هق.
در باز شد و قامت یه پسر الفا رو دید.
"بفرمایید؟"
بل: خواهش میکنم کمکم کنین من گم شدم خواهش میک...
و از هوش رفت.
.............................
جیسونگ:گمشوووووو.
مینهو: چرا اینجوری میکنی آخه؟
جیسونگ: آقای مینهو من نبخشیدمت یادت نره و ازت بدجور کینه دارم.
مینهو: برو از جنی حساب بپرس به من چه.
جیسونگ: دیگه جنی نگفته بود که بیای اون حرفارو به من بگی و باهام اونطوری رفتار کنی.
مینهو: به خدا گوه خوردممممم عزیزمم چیکار کنم من رو ببخشی.
جیسونگ شروع به گریه کرد که فلیکس از اونور اومد کنار جیسونگ نشست و گفت: هیونگ احمق و خر من صدات رو واسه یه امگای باردار بلند نکن هورمون های ایشون بهم ریخته و زود فاز به فاز میشه باید نازش رو بکشی.
مینهو: عزيزم غلط کردم.
جیسونگ:گمشو.
مینهو: چیکار‌کنم تو بگو.
جیسونگ: ترکم نکن.
مینهو: البته که نمیکنم.
جیسونگ: قول میدی؟
مینهو:اوهوم.
جیسونگ:خوبه... ولی هنوز ازت کینه دارم.
مینهو: عزیزممم.
جیسونگ: گرسنمه.
فلیکس: هیونگ پاشو برو شکلاتی چیزی بخر.
مینهو: به نظرت ساعت ۲ شب کجا بازه؟
جیسونگ: پاشو ماکارونی درست کن من گرسنه نیستم این بچت گرسنشه.
فلیکس: پاشو دیگ.
مینهو: چشمممم.
بعد از رفتن مینهو، فلیکس به جیسونگ چسبید و گفت: جیسونگ میشه یه سوال ازت یپرسم؟
جیسونگ " بگو.
فلیکس: هیونجین کجاست؟ چرا تلفن هام رو جواب نمیده؟ برگشته به کره یا نه؟
جیسونگ: تو ژاپن هست و کار داره و سرش شلوغه.
فلیکس :از وقتی رفته به تلفن ها و پیام هام جواب نمیده.
جیسونگ: واقعا؟
فلیکس:اوهوم، نمیشه شمارش رو بدی؟
جیسونگ:هیونجین هزارتا شماره داره حتی خود منم اینقدر گیج میشم که خودش با اون یکی از اون هزارتا بهم زنگ میزنه.
فلیکس: باشه.
جیسونگ: پیس پیس.
فلیکس:چیه؟
جیسونگ: کمک میکنی کمی این برادرت رو اذیت کنیم؟
فلیکس:ارهههه.
جیسونگ: بزار بیاد اذیت هام شروع میشه هوهو.
................................
جنی بعد از حرف زدم با پلیسا گوشی رو قطع کرد به اونور انداختش، رز‌ که روی تخت دوست دختر نشسته بود کنارش رفت و گفت: اینقدر عصبانی نشو، امکان نداره بل دیگه از اون تصادف زنده در آکنده باشه خوبه خودتم دیدی که ماشین رسما آتیش گرفته بود.
جنی: هنوز جسدش رو نتونستن پیدا کنن.
رز: حتما پودر شده، اینقدر فکرت رو مشغول نکن.
جنی: برادرم کجاست؟
رز: پیش سان هست از دیروز و به خونه هم نیومده.
جنی: فردا قراره برم جیسونگ رو ببینم میای؟
رز:اوهوم.
.............................
صبح شده بود، و مینهو بعد از اون همه اذیتی که جیسونگ براش کرده بود میخواست خوابش ببره که جیسونگ باز صداش زد.
مینهو: بله عزیزم؟
جیسونگ: این گوشیت تا خود صبح از صدا نیفتاد و نزاشت خوب بخوابم.
مینهو: عزيزم ماشالا تو که خوب خوابیدی بدبخت من نخوابیدم.
جیسونگ: دلت میخواد باهات حرف نزنم؟
مینهو: گوه خوردم غلط کردم.
جیسونگ:افرین، برو یه چیزی حاضر کن گشنمه.
مینهو: چشم اعلیحضرت.
جیسونگ روی مبل نشست و تلوزیون رو باز کرد و خبرا رو درباره بل دید و شوکه شد.
جیسونگ:این مگه به زندان نرفته بوددددددد؟
مینهو: چی شده عزیزم؟
جیسونگ:این هرزه مگه زندان نرفته بود؟ خودم دو دستی تقدیم پلیس کردم پس چرا...
مینهو: خب عزیزم بعضیا میگن مردن بعضیا میگن نه ولی صددرصد مرده، ببین ماشین رو، ماشین پلیس رسما داغون و پرس شده.
جیسونگ: وای خاک به سرم زنده باشه که میاد دنبال من و بچم.
مینهو: و البته من، ولی نگران نباش مرده.
با زنگ درمینهو گفت: من بازش میکنم.
در رو باز کرد و همراه با جنی و رز به داخل اومدن.
جنی: سلاممممم به امگای کیوت و باردار ما.
جیسونگ:جنی.
عین بچه ها پاشد و رفت جنی رو بغل کرد.
جنی: میبینم که حالت خوبه‌
جیسونگ: خوبه، بیا بشین.
جنی" شما با رز برین بشینین من با مینهو یه دقیقه کار دارم.
جیسونگ:چی شده؟
مینهو: عزیزم، را رز برو کمی حرف بزنین ماهم میایم، بریم بالا جنی.
در رو بست و روبه روی جنی نشست و گفت: خوب چی شد؟
جنی: با پلیسا حرف زدن هنوز هیچی پیدا نشده و دوباره مجبورشون کردم برن کل شهر رو بگردن بلکه پیدا کردن اگه هم گه پیدا نشد به معنی اینه که واقعا مرده‌.
مینهو: تصادف آخه چطور اتفاق افتاده؟ اصلا چرا باید پلیس تصادف کنه؟
جنی" نمیدونم یه چیزی اینجا درست نیست... خیلی دلشوره عجیبی دارم.
مینهو: پس فعلا نباید بزارم جیسونگ از خونه بیرون بره و تنها باشه.
جنی: این ۹ ماه رو باید پیشش باشی بلاخره جیسونگ الان تنها نیست یه نفر هم داره توی شکمش زندگی میکنه.
مینهو: اره میدونم.
جنی: نگران نباش من و برادرم و رز و فلیکس وقتایی که تو کار داری و مهجوری بری شرکت ما پیشش میمونیم.
از اونور تو پایین رز و جیسونگ مشغول حرف زدن بودن که بحثشون به بل کشیده بود.
رز: اگه خواهرم باعث شد آسیب ببینی خیلی عذرمیخوام.
جیسونگ: تو چرا معذرت خواهی میکنی؟
رز: خب هروقت اون کاری میکنه من به جاش خجالت میکشم.
جیسونگ: تو با اون فرق داری رز، تو قلب صاف و مهربونی داری.
رز: مرسی... امیدوارم مرده باشه و بتونیم هممون زندگی راحت‌تری داشته باشیم.
جیسونگ: انشالله‌.
ولی واقعا قرار بود زندگی آرامشی داشته باشن؟
Vote and comment ♥️








☆Unwanted marriage☆(complete)Where stories live. Discover now