THE OLD WHISKEY

part 1 🥃

مهمونی بزرگ و اشرافی مثل همیشه...

بیشترین چیزی که توی زندگیش دیده بود مهمونی های مختلف ادم های مختلف بود

همه در حال رقص بودن و عده ای هم روی مبل ها نشسته بودن

ادم های پولداری که هرکاری میخواستن با پولشون میکردن

پسر مومشکی با موهای تقریبا فرخورده و پوست سفید و صورت بی نقصش گوشه ای با کت و شلوار سرمه ای رنگش ایستاده بود

اونقدر زیبا بود و بدن خوش فرمی داشت که با ادمهای توی اون مهمونی اشتباه گرفته میشد اما در حقیقت اون جزو مهمونها نبود

اون یکی از خدمه حساب میشد

سینی کوچیک ویسکی رو برداشت و به سمت مبل چرمی بزرگی که گوشه ای از سالن بود رفت

روی اون مبل چندین نفر نشسته بودن اما یکی از اون ها که چهره ی جذابش میون تمام ادمها در حال صحبت بود بیشتر از همه به چشم میومد

کت و شلوار مشکی گرونی تنش بود و پاهاشو از هم باز کرده بود و روی مبل لم داده بود

پسر با نزدیک شدن به اون مبل پاهاش شل تر میشد

اونا ادمهای معمولی نبودن و یه اشتباه کوچیک ممکن بود باعث بشه کارشو از دست بده

تمام حواسشو روی وزن سینی ویسکی ها گذاشت و سرشو پایین انداخت

پسری که روی مبل مشکی رنگ لم داده بود با نزدیک شدن پسر خدمتکار سرتا پاشو با چشمهاش برانداز میکرد یا به عنوان دیگه داشت با نگاهش قورتش میداد

شاید بی صبرانه منتظر ویسکی هایی بود که توی سینی چیده شده بودن و کریستالهاش از دور هم برق میزدن یا شاید تو ذهنش راجب ارزونی پارچه های کت و شلوار پسر فکر میکرد یا از طرز راه رفتنش خوشش نمیومد به هرحال اونا پولدار بودن و حتی اگه از قیافه خدمتکاراشون خوششون نمیومد میتونستن ناعادلانه اخراجش کنن

بالاخره به مبل رسید...تا بحال ازین نگاها زیاد دیده بود و زیاد تحقیر شده بود پس براش اهمیتی نداشت

سینی رو پایین اورد

خم شد و سینی رو به پسر مشکی پوش نزدیک کرد
سرشو با احترام پایین گرفته بود

پسر روی مبل جلو اومد

صورتشو تقریبا به پسر خدمتکار نزدیک کرد

از زاویه نزدیک به اجزای صورتش نگاه میکردو نگاهشو روش میچرخوند

یکی از دستاشو اروم روی شات ویسکی گذاشت و همونجا مکث کرد

پسر خدمتکار که تا الان نگاهش به سینی و ویسکیها بود چشمهاشو بالا اورد و به چشمهای تیز پسر رو به روییش نگاه کرد

نگاهش عجیب و غریب و البته ترسناک بود

پسر اب گلوشو قورت داد و دوباره نگاهشو به سینی داد