Part2 مسئله

490 95 30
                                    

چشمهامو نامحسوس گرد کردم و دندونامو بهم فشار دادم.
+ عصبیم نکن تو در بزن میگم!
× اگه نمیرین داخل؛ لااقل راه رو سد نکنین!
صداش کافی بود تا هیجان عجیبی تو تمام بدنم پخش بشه. هیجانی از دوست داشتن...

معلممون بود؛ جونگکوک...
البته بخوام بهتر بگم جئون جونگکوک. نفسم ناخواسته نامنظم خارج شد و با تکونی که جین به کتفم وارد کرد کمکم کرد تا دستپاچگی بیشتر به سراغم نیاد.
= ببخشید آقای معلم الان میریم داخل
همزمان که کوتاه تعظیم میکرد پشت کمرمو به جلو خم کرد تا به تبعیت از اون من هم تعظیم رو به جا بیارم.
بدون اینکه حرف اضافی ای بزنیم و بدتر از این اونو (جونگکوک) رو عصبی کنیم وارد کلاس شدیم.
من و جین کنار هم مینشستیم. دقیقا سمت چپ ردیف سوم کناره پنجره سرتاسر که با پرده نه چندان روشن تزیین شده بود.
اول من نشستم و بعد من جین کنارم جا گرفت. طولی نکشید که معلم وارد کلاس شد و موبایل و سوییچش رو روی میز گذاشت.
کاغذ کوچیکی که اسامیمون روش حک شده بود اروم روی میز قرار داد و از پشت عینک نگاه سرتاسر به هممون انداخت. تا نکاهش به سمت من کشیده شد ناخواسته سرمو پایین انداختم و کف کفش چپم رو روی کفش دیگم حرکت دادم تا ذهن شلوغم رو آروم کنم.
میترسیدم با چشم تو چشم شدن از احساسات ناخواسته ام پی ببره...
___________________________________________

___________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تیپ و استایل معلم جونگکوک در همون زمان

___________________________________________

با گرفتن نگاهش از طرف این طرف آروم سرم رو بالا گرفتم و بهش نگاه کلی کردم. باز هم مشکی پوشیده بود. اینکه همیشه رنگ مشکی رو برای پوشیدن انتخاب میکرد بیشتر از هرچیزی به چشم من وصف نشدنی بود.
با صدای تقه ای که به روی میز وارد کرد رشته افکارم کامل پاره سد و جاش رو به موقعیت حال داد.
× مین یونگی چندبار صدات کنم هوم؟
با حرف معلم همه زدن زیر خنده،؛ همه به غیر از جین.
میدونستم الان تو مضحک ترین حالت ممکنم. ولی کاش این قیافه و حالتم پیش هرکسی جز جونگکوک نشون داده میشد.
+ بله آقای معلم
× چند تا سوال برای خونه دادم درسته؟!
آب دهنم رو بدون اعتماد بنفس قورت دادم و لب زدم:
+ بله
× خوب؟
خودکاری که بین انگشت های کشیده اش جا گرفته بود رو به بازی گرفت‌ و منتظر جوابی از طرف من شد. چشمهام بستم و سعی کردم حالت صورتش رو با جواب دادنم نبینم.
+ حل نکردم!
× همین! حل نکردی؛ چه راحت.
تکخنده عصبی خیلی کوتاهی زد و خودکار رو روی میز کوبید. همین کارش باعث شد یکم تو جام بپرم.
× بیا پای تخته؛ همین الان.

My Lovely Teacher (متوقف شده)Where stories live. Discover now