Part6 مال من نیست

668 105 51
                                    

همین حرف کافی بود تا دوباره سرمو از میز بلند کنم.
نمیخوام این اتفاق بیفته...
من میخوام جونگکوک رو هنوز ببینم!

صدای رکاب زدن دوچرخه که توسط جین بلند میشد داشت ذهنم رو بدتر از قبل آشفته میکرد.
امروز مجبور بودم بین آره و نه یکی رو انتخاب کنم.
آره گفتن یه مشکل بزرگ بود و نه گفتن هزارتا...
میدونستم یه ورزش سنگین حالم رو بد میکنه؛ اینو حتی خودمم نمیدونم برای چه کوفتیه اما تنها چیزی که میدونم باعث یه درد عجیب تو پهلوم میشه که واقعا غیر قابل تحمله برام.
= امروز دیر نمیکنیم یوهووو
+ چه فایده!
= منظورت چیه؟
همزمان با گفتن این حرف سرشو به عقب داد و سوالش رو پرسید.
+ هیچی ولش کن
نگاه خنثی ام رو ازش به جلو دادم. با دیدن ماشینی که ذقیقا جلورومون به خاطره چراغ قرمز ایستاده بود چشمهام گرد شد.
= جین جلوتو نگ...
حرفم با برخورد یهویی دوچرخه جین با پشت ماشین روبه رو قطع شد. میتونستم حس سوزش و درد رو روی آرنج و زانوهام حس کنم.
= هی هی خوبی؟
انگار جین صدمه ندیده بود و از شانس بد همیشگیم این من بودم که اذیت میشدم.
هیسی از درد کشیدم و با دردمندگی از رو زمین پاشدم...
° شماها خوبین؟
با صدای نازک یک زن که جلورومون بود سرمون رو بالا آوردیم و نگاهمون رو بهش دادیم. زیبایی عجیبی داشت؛ انگار از ژن برتر بود...
هردو با دیدنش به خاطر سنی که نسبت به ما بیشتر و بالغ تر میزد تعظیم کردیم.
نزدیکم و شد و دیت چپم رو توی دستش گرفت و شروع به آنالیز آرنجم که آسیب دیده بود کرد.
° باید بری بیمارستان!
___________________________________________

° باید بری بیمارستان!___________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ماشینی که باهاش برخورد کردند

___________________________________________

برام عجیب بود به خاطره یه خط و خراش ساده برم برای معالجه؛ تکخنده مخفی کوتاهی کردم و دیتم رو از دستش بیرون کشیدم.
+ نه ممنون
° یعنی چی که نه...
= خانم این اصلا با دکتر و بیمارستان میونه خوبی نداره
آهان ریزی گفت و نگاه تاسف باری سمتم انداخت.
از داخل جیبش کارتی رو درآورد و سمتم گرفت. نگاهمو با حالت سوالی به کارت دادم.
° پول درمانت رو بهت میدم؛ بهم زنگ بزن.
کارت رو با تردید گرفتم و بین دوتا دستم حمل کردم.
وکیل پایه یک دادگستری؛ هان سوهی
___________________________________________

My Lovely Teacher (متوقف شده)Where stories live. Discover now