another one?

408 60 15
                                        

_کوچولوی من

کف دستشو به شیشه هایی که نقش محافظت از نوزاد نارس رو بر عهده داشتن چسبوند و به لوله هایی که در تنفس و تغذیه به بچه کمک میکردند غمگین خیره شد

سونگ از بچگی در آغوش مادر و پدرش بزرگ شده بود و حتی بعد از فوت پدر به لطف مادر ، خواهر و آشنایان تنهایی رو حس نکرد اما این کوچولو علاوه بر از دست دادن مادر حتی ۶ هفته بعد از به دنیا اومدن کسی رو برای مرخص کردنش از بیمارستان نداشت

با شنیدن تق آرومی از شیشه سراسری اتاق به پشت سر نگاه کرد و چان رو با کت و شلوار اداریش درحالی که با چشمان خسته و لبخند نرمی بهش خیره شده بود دید

بعد از انداختن نگاه آخری به نوزاد به آرامی از در شیشه ای بیرون رفته و توی رختکن لباس استریل رو در آورد و سپس از اتاق خارج شد

در حالی که با تنبلی پاهاشو روی سرامیک ضد عفونی شده بیمارستان می کشید به سمت همسر خستش رفت و بعد از قلاب کردن دو دست دور کمر محکمش بوسه ای روی شانه ی راستش کاشت

_خسته نباشی مرد من

همسرش در این مدت علاوه بعد از روال همیشگی و فشرده ی کاریش‌ به جای برگشت به خونه ، خودش رو به بیمارستان رسونده و با تمام خستگی به تکه باقی مانده از وجود نحیف سوهی که توی دستگاه کوچک بیمارستان آرام گرفته بود ، سر می‌زد

چان بدون حرفی کیف دستی مشکی رنگش رو روی زمین گذاشت و با دو بازو بدن همسرش رو به سینه خودش فشرد جوری که انگار میخواست روح پسر رو از بدنش بیروت کشیده و سپس با روح خودش پیوند بزنه

بعد از بوییدن عطر مورد علاقش از بین موهای مشکی همسرش بدون توجه به نگاه عجیب اطرافیان بوسه ای روی پیشانی براقش نشوند

بعد از گذشت چند ثانیه از هم جدا و به فضای پر از دستگاه درون اتاق نوزادان نارس خیره شدند

_با دکترش حرف زدی؟

_اره، وضعیت بدنی بچه دیگه به ثبات رسیده امروز و فرداست که از دستگاه به بخش منتقلش کنن

چان سری به نشانه فهمیدن تکون داد و با گرفتن شونه پسر کوچک تر اون رو به سمت آسانسور راهنمایی کرد

_مینهو پیش لیکسه؟

_ آره هردو خوابیده بودن

با باز شدن در آسانسور از محفظه بیرون اومده و به سمت ماشین سفید رنگ حرکت کردن

سونگمین قبل از سوار شدن چان پشت فرمون ، پسر بزرگتر رو با گرفتن شونه هاش کنار کشید

_ خسته ای ، من رانندگی میکنم

چان بی هیچ حرفی سری تکون داد و پشت صندلی شاگرد نشست
بعد از چند دقیقه رانندگی در سکوت و زیرزیرکی نگاه کردن سونگ به چشم های بسته همسرش چان با حس کردن سنگینی نگاه ادامه دار سونگمین خنده ای کرد پسر دیگه رو مخاطب قرار داد

You are my springDonde viven las historias. Descúbrelo ahora