_بای گایز
_مراقب خودت باش بیب
_ لیکس هوا سرده بیخود تو خیابونا ول نچرخ و مستقیم برو خونه، فردا با صدای خروسی بیای کافه همین وسط چالت میکنم !
پسر مو بلند بعد از فرار موفقیت آمیزش از دست جونگین بوسه ی هوایی ای در جواب هیونجین فرستاد و بعد از بستن بند کتونی هاش و کشیدن شالگردن بافتش تا زیر چشم هاش خودش رو به در خروج کافه رسوند تا قبل از رسیدن اتوبوس خودش رو به ایستگاه سر خیابون برسونه
با توقف اتوبوس سبز رنگ درست رو به روی ایستگاه شیشه ای با نیشخند موفقیت حاصل از دیر نرسیدن به ماشین، سوار شد و بعد از بغل گرفتن کوله پشتی بزرگش روی یکی از صندلی های خالی آخر جای گرفت
اتوبوس از باقی ساعات شب خلوت تر بود و برخلاف صبح ، اکثر صندلی ها خالی دیده می شد
امروز یکی از مشتری های ثابت کافه رو برای برنامه ی خواستگاری از دوست دخترش چند ساعت بعد از تاریکی هوا رزرو کرده بود و به همین دلیل کار امروزشون خیلی بیشتر از زمان های عادی طول کشید و حالا فلیکس حتی پاهاش رو هم حس نمیکردخمیازه کوتاهی کشید و پلک های خستش رو روی هم فشرد. خواست تا ایستگاه بعدی چرت کوتاهی بزنه که با به صدا در اومدن گوشی توی کیفش از جا پرید
بعد از به زحمت پیدا کردن منبع صدا تماس رو قبول کرد و سرش رو به شیشه بخار گرفته فشار داد
_جانم هیونگ_ با صدای خسته ای جواب داد
_کجایی عزیزم ؟ _صدای سونگمین بین گریه جیسونگ ، اصوات آواز مانند چان و یک سری صداهایی که فلیکس ایده ای راجع به منشأشون نداشت مخلوط شده بود و به سختی به گوش می رسید
_تو راهم ، فکر کنم ده دقیقه دیگه می رسم
_اهـ..چان کر شدم دو دقیقه ساکت شو ! لیکس؟ صدام میشنوی ؟میتونی تو راه یه قوطی شیر خشک هم بخری؟ مینهو نکن دهنت!
_برای مینهو؟
_چـی ؟نه ! برای جیسونگ
_یه قوطی شیر مخصوص برای رئیس کوچک ، سفارش شما با موفقیت ثبت شد
_تنکس بیب مواظب خودت باشـ...چی؟ اوکی..الان میگم ..لیکس ؟ چان میگه تو راه با غریبه ها حرف نزن
_باشه هیونگ _با خنده جواب داد
_ ها؟ _ یه سری سر و صدا و حرف های نا مشخصی از پشت خط به گوش رسید
_لیکس ..چان میگه ..ـ بیب وات د هل؟ اون توی اتوبوس نشسته دقیقا چطوری از گوشه بیادــ یک سری حرف نا مفهموم دیگه _ اوکـ....نه ! اینو نمیگم ...چان محض رضای خدا اون ۲۳ سالشه !
درگیری های پشت خط هم چنان ادامه داشت و فلیکس میدونست اگه تماس رو قطع نکنه بحث و جدل بین هیونگ هاش به جاهای باریک کشیده شده و در نهایت یکی از اونها ( که به احتمال نود و نه درصد کسی جز چان هیونگش نبود ) مجبور میشد شب رو بیرون از خونه و توی ماشین سپری کنه
![](https://img.wattpad.com/cover/368389439-288-k982770.jpg)
YOU ARE READING
You are my spring
RomanceToday I love you more than yesterday امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم And tomorrow I will love you more than today و فردا بیشتر از امروز And , it's not my debility و این، ضعف من نیست It's your power قدرت توست ... کریستوفر و سونگمین بعد از سه سال زندگ...