Train to Busan

191 39 47
                                    


حدود یک ماه پیش آقای بنگ با تماس تلفنی کوتاهی ، تمام اعضای خونواده رو به ویلای بازسازی شده ی نسبتا بزرگشون توی بوسان دعوت کرد تا به رسم هر سالشون بتونن هفته های آخر سال رو در کنار هم بگذرونن

سونگمین در ابتدا درخواست پدرشوهرش رو مثل سه سال اخیر رد کرد چون از نظرش پسر ها هنوز برای مسافرت خارج شهری به قدر کافی بزرگ نشده بودند !

البته بلند شدن فحش های خجالت آورمادرش از یک فاصله ی نامشخص ( سونگمین با خیال اینکه همه ی اینها از سر دلتنگیه خودش رو تا حدی قانع کرد ) باعث شد با لپ های گل انداخته چشم کوتاهی بگه و سرنوشت خودش رو بپذیره

درست زمانی که سونگمین با بدبختی موفق به راضی کردن همسرش برای استفاده از قطار به جای ماشین شخصی شده بود ( چون چان از هر نوع وسیله نقلیه عمومی به شدت میترسید و سونگمین هیچ وقت یادش نمی‌رفت که همسرش به خاطر همین ترس، سفر ماه عسلشون رو دم پله‌های هواپیما کنسل کرده بود!)جیسونگ تصمیم گرفت طی یک تصمیم یکهویی خودش رو از روی وان سنگی حمام به زمین سخت پرت کنه و به دست ظریفش آسیب بزنه ، اون هم فقط به این خاطر که پدرش قصد داشت حمامش کنه و جیسونگ از حمام کردن متنفر بود!

پس از بهبود حال عمومی جیسونگ، چان نهایتاً تصمیم به خرید بلیط گرفت. در همین حین متوجه شد که تمام قطارهای بوسان تا روز کریسمس کاملاً پر شده‌ و تنها کمتر از دو ساعت تا حرکت آخرین قطار باقی مونده

هماهنگی با هفت نفر دیگه ، جمع کردن چمدان‌ها و البته هندل کردن دو پسر دومتری که به هیچ وجه قصد سازش با یکدیگر رو نداشتند در این فرصت کوتاه، به نظر غیرممکن می‌رسید..اما سرانجام از عهده‌اش بر اومدن

البته، سونگمین هنوز در مورد دو پسر دومتری مذکور سو چانگبین و بنگ فلیکس، تردید داشت؛ چرا که صدای جر و بحث‌های بی پایانشون هنوز هم از صندلی های پشتی به گوشی می‌رسید

نتیجه‌ی این میزان عجله، به‌جا موندن بتمن محبوب مینهو تو خونه شده بود

پسر سه‌ساله تا انتهای راه با ابروهای درهم، در آغوش گرم سونگمین لم داده و با چشمان خشمگین به پدر دیگه ـش که زیر نگاه های پر نفوذ پسرش تا حدودی معذب شده ، خیره شده بود
اگر مرد سر به هوا ، زمانی که مینهو خواب بود مخفیانه اون رو به ماشین نمی‌برد یا فقط تختش رو با دقت بیشتری بررسی می‌کرد شاید هرگز بتمن عزیزش به سرنوشت تلخ تنهایی دچار نمی‌شد.

پس به همین بهانه تا پایان مسیر مثل همیشه از بدن پدرش جدا نشد و به نشستن روی صندلی ای که چان با دست و دل بازی تمام براش رزرو کرده بود رضایت نداد

به هر حال سونگمین از قبل به همسرش گوشزد کرده بود که نباید پولش رو برای صندلی های اضافی هدر بده ، اون تقریبا مطمئن بود که دوتا اعجوبه ی روی پاهاشون حتی بعد از دهه ی بیست سالگی هم باسن های مبارکشون رو جایی جز بغل پدرهاشون نمیزارن و کاملا با این حقیقت کنار اومده بود ، فقط نمیدونست این قیافه ی بیچاره ای که چان به خودش گرفته دیگه چه جورشه

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 31 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

You are my springWhere stories live. Discover now