white Swan🖤🦢

90 7 4
                                    

"روزی که باهات آشنا شدم میدونستم که قراره آسیب ببینم
ولی...
بدون توجه به این چیزا توی چشمای وحشی عسلیت گم شدم!
قلب من با دیدن صورت زیبا و فریبنده ات لرزید.
با بدن خوش تراشت و دستای کوچیکت تنم سست شد.
میدونستم
میدونستم قراره با اون دختره ازدواج کنی ولی بازم مثل احمق ها دنبالت بودم
دنبالت بودم و برات دویدم ولی بهت نرسیدم
همه کار کردم
از خودم
خانواده ام
شخصیتم
ابهتم زدم
ولی ...
بازم از دستت دادم.
امیدوارم همیشه خوشحال باشی!
پدر خوبی برای بچه هات بشی!
همسر خوبی برای اون دختر بشی!
فقط یه درخواست ازت دارم
مراقب قلبم باش!
هیچوقت غصه نخور برای گذشته
به هر حال من حق زندگی توی این دنیا رو نداشتم
همانطور که حق داشتن تو را نداشتم
مراقب خودت باش قوی سفید من!
ببخشید که باعث میشم مروارید های سفیدت روی این برگه چکه کنه.
تهیونگ متاسفه قوی سفیدم!
دوستت دارم عزیزکم
امیدوارم توی اون دنیا سهم من باشی!
امضا کیم تهیونگ
عاشق و خواهانه قوی سفید."
اشک هاش پی در پی روی برگه فرود اومد.
با آخر نامه،آن برگه را به قفسه سینه اش چسبوند.
"قوی سفید متاسفه عاشق خسته ی من!"
بوسه ای روی دستخط زیباش زد.
"مراقب قلبت هستم ته ته ی من!
قول میدم توی اون دنیا مال تو باشم
فقط مال تو!"
و اجازه داد اشک گل کت و شلوار دامادی اش را خیس کند.
دیگر براش هیچی مهم نبود!
حالا دیگه پشت و پناهش نبود.
شایدم بود
ولی توی قلبش بود،تند تند می‌کوبید و به جیمین یادآوری میکرد چقدر عاشقشه!
دستش رو روی قلبش گذاشت.
"قوی سفید تو هم دوستت داره!"
The end

Vimin's ONE SHOTWhere stories live. Discover now