Heart❤️💋

16 2 0
                                    

موهای شلخته اش را سر و سامان داد که نگاهش به رژ لب قرمز رنگ خورد.
با فکری که توی ذهنش تطور کرد لبخند شیرینی زد و لرژ لب رو برداشت.
تهیونگ که غرق خوندن کتاب بود،سرش را بالا اورد تا نگاهی به جیمین کنه.
با دیدن رژ لب توی دستش تای ابرو بالا داد و با لبخند شیرینی ش که توی دیدش قرار گرفت زیر لب زمزمه کرد.
"چی تو سرته بچه؟"
جیمین رژ را روی صورتش حرکت داد،نیمه قلب روی گونه ی پنبه ایش
نمایان شد.
تهیونگ کتاب را بست و از جاش بلند شد.
نزدیک معشوقه ی شیرینش شد و دستاش رو دور کمرش حلقه کرد.
بوسه ای روی لاله گوشش زد و زمزمه وار لب زد.
"چیکار میکنی گل آفتاب گردونم؟"
جیمین از تهیونگ جدا شد.
"بیا این قلب رو کامل کنیم ته!"
تهیونگ لبخندی به ذوق جیمینکش زد.
سرش رو نزدیک اورد.
جیمین گونه اش که نیمه قلب را روی خود داشت رو نزدیک اورد و به گونه ی استخوانی تهیونگ چسبوند.
تهیونگ با نگاه خیره به کارهای جیمین نگاه می‌کرد.
جیمین کمی گونه اش رو فاصله داد.
"نگاه کن!"
تهیونگ سرش رو چرخوند که با قلبی که گونه های هر دوشون کامل کرده بودند لبخند نرمی زد.
"خیلی قشنگ شده آسمونم!"
جیمین گونه کمی نزدیک کرد.
"قشنگ؟ عالی شدههه"
تهیونگ خنده ریزی به ذوقش کرد.
از جیمین جدا شد.
جیمین با حرکت تهیونگ اخمی کرد.
تهیونگ نه تنها از اخمش نترسید بلکه دلش می‌خواست قورتش بده.
"چرا میری؟"
"میخوام گوشیم رو بیارم عکس بگیرم"
"اوه!"
نزدیکش شد،بوسه ای روی شقیقه اش زد.
"شیرینک!"
جیمین شیرین خندید.
بوسه ای گوشه لب کش اومده اش زد.
"دلم میخواد قورتت بدم!"
جیمین با چشم های هلالی نگاهش کرد.
"عاشق چشماتم وقتی میخندی!"
و بوسه ای روی چشماش زد.
"منتظرم بمون الان بر میگردم"
جیمین سرش رو تکون داد و به رفتن تهیونگ خیره شد.
The end
❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️
سلام خوشگل های من💜
امیدوارم حالتون خوب باشه🤍🦋
اینم یه وانشات شیرین و عسلی از ویمینمون 🍭🍭🤧
حمایت فراموش نشه عزیز های من:)
Love you...♡

Vimin's ONE SHOTWhere stories live. Discover now