My Honey baby💛🍯

28 4 11
                                    

با سردرد بدی از خواب پرید.
قیافش آشفته بود و از شدت عرق موهای چتری شدش به پیشونیش چسبیده بود
دستی به صورتش کشید و اشکاش رو پاک کرد
دوباره خوابش رو دیده بود:)
صدای بغض کردش هنوز تو سرش بود
از جاش بلند شد و به سمت پنجره رفت
هوا کمی روشن شده بود و صدای پرنده ها شنیده می‌شد
دستای لرزونش را روی دستگیره گذاشت و در پنجره باز شد. باد خنکی به داخل اتاقش پیچید و موهای نقره ایش که با بلند شدنشون ریشه های مشکی شده اش دیده شده بود را رقص در اورد
نفس عمیقی کشید و به رو به روش خیره شد
پاییز بود و هوا خنک شده بود
قلبش گرفته بود
بغضی مثل سنگ توی گلوش گیر کرده بود و اجازه نفس کشیدن بهش نمیداد
اجازه داد برای بار n ام اشکاش جاری بشه
اشکای گرمش روی صورت یخ زدش فرو اومد و روی صورتش یخ زدن
چطور شد که به اینجا رسید؟
رابطش که خوب بود پس چیشد؟
اون و تهیونگ دیوانه وار عاشق هم بودن و قسم خورده بودند هیچوقت همو ترک نکنن پس چیشد؟
تقصیر اون نبود مجبور بود
تهدیدش کردن که اگه از عشقش جدا نشه
برادرش که تنها امیدش بعد از تهیونگ  بود رو می‌کشتند
نمیتونست کاری کنه
مجبور بود عشقش رو ترک کنه
با بی رحمی بهش گفت عاشق یکی دیگس
غرورش شکست قلبش شکست
جلوی چشمش عشقش پر پر شد و نتونست کاری کنه فقط ماسک دروغینش رو روی چهرش قرار داد و از اون جا خارج شد
هنوز صدای التماسش توی گوشش می‌پیچید
به هق هق افتاده بود و بدنش میلرزید
این حقش نبود
از اون روز به کلیسا میرفت و دعا میکرد بتونه ببینتش و بهش حقیقت رو بگه
تعداد دفعاتی که به کلیسا رفته بود از دستش خارج شده بود
روی پاهاش بند نبود
نفسی براش نمونده بود
با دستاش اشکاشو پاک کرد و پوزخندی به زندگیش زد
گوشیش شروع به زنگ خوردن کرد
موبایلش را از کنار تختش برداشت
اسم بهترین دوستش روی اسکرین گوشی معلوم شد
"Yoongi hyung♡"
صداش رو صاف کرد و جواب داد
+الو
×های دارلینگ صبحت بخیر
+سلام
پسرک پشت گوشی متوجه صدای گرفته جیمین شد
×جیمین؟
+هوم
×بیا دم در
جیمین تعجب کرد
×من یکساعته دم درم احمق خنگ
جیمین نفسشو با حرص بیرون داد
+اومدم
از روی تخت بلند شد که انعکاسش روی اینه دید
چشماش قرمز شده بودند و پف کرده بودند
و لباش از سرما اتاق میلرزید و
لباسش از اشکاش خیس شده بود
لباسش در اورد و از توی کمد هودی زرد رنگشو در اورد و پوشید
لباس های رنگی می‌پوشید اما زندگیش خاکستری بود:)
به پایین رفت و در خونه باز کرد که توی بغل گرمی فرو رفت
×دوباره خوابش رو دیده پسر نه؟
سرشو توی شکم یونگی برد و هق هق کرد
یونگی محکم بدن جیمین به خودش چسبوند و موهاش نوازش کرد
×هیشش تموم شد
+همش...هق ...تقصیر..منه
کاش..‌هق ...واقع...یت هق .. بهش _گفته بودم!
یونگی جیمین رو از خودش جدا کرد و اشکاش پاک کرد
×بسه جیمین باید فراموشش میکردی بخاطر جیهیون
جیمین سرش تکون داد و لبخند تلخی زد
+حق با توعه
÷هیونگ
با صدای برادر 18 سالش برگشت
جیهیون داشت چشماش رو میمالوند
به سمتش رفت و بغلش کرد
+سلام کوچولوی هیونگ
÷منو ببخش هیونگ
جیهیون گفت و جیمین سرشو تکون داد
انگار برادرش هم متوجه موضوع شده بود
+نه نه تقصیر تو نیست
جیهیون اصلا شباهتی به جیمین نداشت بلکه خیلی شبیه پدر جیمین بود و قدش از جیمین بلند تر بود و مردونه تر بود و جیمین در برابرش کوچیک بنظر می اومد
×خب بسه برادر های متاسف بیاد صبحانه بخوریم که مردم از گشنگی
آن دو لبخند ریزی تحویل دادند
+اوکی اومدیم
سر میز نشستند و داشتن صبحانه میخورد که یونگی به حرف اومد
×جیمین یه کلاب باز شده که خیلی معروفه میایی امشب بریم
جیمین بهش نگاهی انداخت و سری تکون داد
+اوکی خیلی وقته نرفتم
یونگی با خنده طعنه زد
×پس امشب دوباره فرشته سکسی شو!
جیهیون خنده ای کرد و جیمین چشم غره ای بهش رفت
(ساعت 8:30 )
تقریبا آماده شده بود
لباس سفید حریری تنش کرد و
با شلوار جین مشکی زنجیر دارش
چوکر مشکیش به گردنش زد
موهاش توی صورتش ریخته بودو میکاپ ملایم در عین حال جذابش به قیافه بی روحش زد
بالم لب شکلاتیش به لبای حجیمش زد
دستبند و انگشتر هاش به دستاش زد و دستبندی که تهیونگ برای تولد 22 سالگیش داده بود به دستش زد و انگشتر کاپلیشون از دستش در نیاورد
انگشتری که متقابلا اسم همدیگه بود(Kim Taehyung)
اشکی از چشماش خواست بیوفتد که جلوش را گرفت
به سمت پایین حرکت کرد که گوشیش زنگ خورد
+الو
×دم درم فرشته
+اومدم
به برادرش که پاپ کورن دستش بود و داشت تلویزیون تماشا میکرد نگاهی انداخت و بلند گفت
+مراقب خودت باشششش
÷هستممممم
چشم غره ای زد و رفت بیرون
سوار ماشین شد که نگاه خیره ای رو احساس کرد
×اوو پسر چه جذاب شدی میخوای امشب به فاک بری؟
+ساکت شو یونگی
×خیلی خب پسر چرا میپری بهم
ماشینو روشن کرد و راه افتاد
(20 min letter)
به همون جایی که یونگی گفت رسیدند.
از ماشین پیاده شد.
جای شیکی بود
یونگ به سمتش اومد و با هم وارد شدند
تم دارک کلاب باعث پوزخندش شد
بوی نوشیدنی های الکلی و سیگار های مختلف پیچید
دماغش رو چین داد
اطراف کلاب را با چشمانش گذراند اما دختری به چشمش نخورد
جیمین آبروی بالا انداخت
+گی باره؟
×اهوم چطور؟
شونه ای بالا انداخت و با بیخیالی جواب داد
+هیچی
به سمت یکی از میز ها رفت
پیشخدمتی اومد
=به کلاب ما خوش آمدید چی میل دارید؟
×معروف ترین نوشیدنی هاتون بیاورد
=چشم
و از پیششون رفت
جیمین همینطور به همه جا نگاه می‌کرد نگاهش به شخص آشنایی برخورد
نفسشو حبس کرد
امکان نداشت!
خودش بود
چقدر فرق کرده بود
تهیونگیش بزرگ شده بود.
دستاش میلرزید که یونگی دستشو گرفت
×چیزی شده ؟
+نه
دستشو از توی دست یونگی بیرون کشید سعی کرد خودشو بیخیال نشون بده اما امان از این قلب بی جنبش که  این اجازه به خودش نمیداد
نفس عمیقی کشید که قطره اشکی از چشماش پایین اومد
پیشخدمت نوشیدنی ها را اورد که جیمین لیوانشو دستش گرفت ‌و کمی ازش خورد
تلخ بود
مثل زندگیش
اما طعمش براش لذت بخش بود
همینطور که تهیونگ نگاه می‌کرد لیوان سر کشید
بطری برداشت و دوباره پیکش پر کرد و نوشید
نوشید
و نوشید
آنقدر مست شده بود که نمیتونست روی پاهاش بند بشه
حالت تهوع داشت و روده هاش بهم می پیچید
+یونگی هه. م__م هه من__جایی هه__میرم برمیگردم
منتظر حرف یونگی نشد به سمت تهیونگ قدم گذاشت
دستش روی شونه تهیونگ گذاشت
تهیونگ برگشت که با جیمین مواجه شد
با چشمای متعجبش نگاهش کرد
+ا_نتظارنداشتی منو ببینی کیم تهیونگ
جیمین با مستی گفت که تهیونگ دستشو از روی شونش برداشت و
پوزخندی زد
_اتفاقا اصلا دارلینگ
با صدای بم تهیونگ قلبش محکم تر کوبید
جیمین نفس عمیقی کشید و با چشمای کشیدش به تهیونگ نگاه کرد
_کاری باهام داری؟
جیمین سری تکون داد به عنوان نه
و دوباره دستشو مجددا روی شونه تهیونگ قرار داد
+ف__هه فقط __خ-خواستم  هه ببینمت!
_بعد از خیانتت
+اوه__ن-نه! تو هیچی ___نمی-نمی دونی کیم
_اره تو راست میگی
تهیونگ دست جیمین از روی شونش برداشت و خواست بره که جیمین کراواتشو گرفت و لباش محکم کوبید روی لبای تهیونگ
محکم مک می‌زد
با دستاش یقه تهیونگ محکم گرفت
انتظار این رو نداشت
سعی کرد بی اهمیت باشه اما قلبی که داره تند تند میزنه مانع بی اهمیتیش می‌شد
همراهیش نمیکرد و باعث می‌شد جیمین وحشیانه تر لباش ببوسه
گازی از لبای تهیونگ گرفت که طعم خون حس کرد
خونش مک زد و زبونش روی لباش کشید
تهیونگ چشماشو محکم بست
جیمین لباشو برداشت
هنوز طعم لبای نرم جیمین روی لباش مونده بود
به چشمای خمار و لبای نیم باز اون فرشته سکسی نگاه کرد
لیسی به لباش زد و طعم باقیمونده لبای جیمین رو لیسید
دست جیمین رو محکم گرفت و به سمت اتاقی برد
دره اتاق قفل کرد و جیمین پرت کرد روی تخت
_همینو میخوای مگه نه؟
کراواتشو کمی باز کرد
به سمت گردن شیشه ای و ظریف جیمین رفت و شروع به مک زدن کرد
جیمین چنگی به موهای تهیونگ زد
+اههه__نه اههه ته-تهیونگ اروم
دردی توی گردنش می‌پیچید و همزمان لذتی رو وارد بدنش میکرد
اما تهیونگ گوش نمیکرد گازی از گردن جیمین گرفت
پروانه های زیر دلش حسابی در حال سکس بودن
لباسش توی تنش پاره کرد و به سمت نیپل های صورتی رنگش رفت و گاز می‌گرفت
اشک از چشمای جیمین ریخت
اون این لذت رو نمی‌خواست
نه تا وقتی که همه چیزو نگفته
+تو__شتباه اههه میکنی
تهیونگ غرید:دهنتو ببند هرزه کوچولو
با حرف تهیونگ دهنشو بست و اشکاش جاری شد
دیگه اصلا این رو نمیخواست
قلبش شکست
گریش شدید تر شد
تهیونگ همینطور مارک میکرد و به پایین رفت
شلوار جیمین از پاش در اورد و دستشو توی باکسر جیمین کرد و دیکشو محکم توی دستش گرفت که جیمین جیغی کشید
+تهیونگگ هق
محکم دستشو تکون میداد
_همینو دوست داری مگه نه ؟
جیمین هق هق میکرد
التماس کرد
برای عشقش
برای توضیح دادن
+تو ه-هق هیچی__ نم-نمیدونی هق
اما تهیونگ این اجازه رو نمیداد
تهیونگ محکم تر دستشو تکون داد که جیمین با فشار اومد
باکسرشو کامل از پاهاش در آورد
جیمین دستاشو لابه لای ملافه تخت پیچوند و لب زیرینش گاز گرفت
قلبش درد میکرد
لذت دیگه تمام شده بود و این درد بود که با جیمین نشون میداد خیانت کردن چقدر وحشتناکه!
خیانتی که اصلا در کار نبود:)
زیپ شلوارشو پایین کشید و دیکشو در اورد و یه ضرب وارد جیمین کرد
جیمین جیغ بلندی کشید و دستاشو بالا اورد و ناخوناشو توی لباس تهیونگ فرو کرد
+تهیونگگگگگگگگگگگ
تهیونگ محکم و تند کمرشو حرکت می‌داد
جیمین بالا وپایین می‌شد
جیمن التماس کرد
+ته اهههه تروخدا هق لط-لطفا هق__ درد ___داره اهههه
اما تهیونگ گوش نمیکرد
محکم تر داخل جیمین می‌کوبید
لذتی که بدن جیمین بهش وارد میکرد باعث می‌شد محکم تر بکوبه
اما درد قلبش بیشتر و بیشتر میشد
جیمین اشک می‌ریخت و جیغ میکشید
درد غیر توصیفی توی بدنش پیچیده شده بود
دیک تهیونگ با نافش حس میکرد
نای حرف زدن نداشت
اشک کل صورتش گرفته بود
تهیونگ به لباش حمله کرد و گاز می‌گرفت.
لبای جیمین پاره شد و ناله ای کرد
تهیونگ زبونش وارد حفره ی شیرین جیمین کرد و مک می‌زد
جیمین سعی کرد خودشو اروم کنه
دلتنگش بود پس واسش مهم نبود که چقدر داره آسیب میبینه
تهیونگ
هیچ جوره نمیتونست خیانتشو فراموش کنه
تهیونگ ضربه محکمی زد که به پروستاتش برخورد کرد
جیمین جیغی کشید
تهیونگ روی همون نقطه تمرکز کرد و محکم تر کوبید که بعد از چند دقیقه به کام رسید
جیمین با گرمای کام تهیونگ جیغی کشید و خالی شد
تهیونگ از روش بلند
جیمین با چشمای نیم باز و بیجون و با صدای گرفتش گفت و هقی زد
+منو ته-تهدید__کردن
تهیونگ با چشمای متعجب نگاهش کرد
بدن جیمین پر زخم شده بود و خون از سوراخش جاری شده بود
جیمین سعی کرد بلند شه که با درد پایین تنش دوباره افتاد
+اههههه
ناله ای سر داد
اشکاش بیشتر ریخت
_چی میگی؟
جیمین باخنده ای غمگین اشکای گونش رو پاک کرد
+یعنی نمی دونی..... خانوادت منو تهدید کرده بودن که اگه باهات باشم جیهیون میکشه
تهیونگ غرید
_دروغ نگو
جیمین با چشمای نیم بازش که به مرز بستن بود نگاه کرد
به مرز بیهوشی بود
+تو بهم اعتماد نداری تهیونگا
اما منو تهیدید کرده بودن اما...
باشه باور نکن
چشماش نیمه باز بود
قفسه سینش می سوخت 
سرفه ای کرد و با لبخند گفت
+اما م-من
حرفش موند
و سیاهی
تهیونگ تازه به خودش اومد
به عشق کوچولوش آسیب زده بود
باریکه خونی رو دید و به سمتش دوید و بغلش کرد
_جیمینکم
کتشو تن جیمین کرد و بغلش کرد
چقدر سبک بود و لاغر شده
بغض بدی گلوش رو چنگ میزد
به سمت ماشینش دوید و جیمین سوار کرد
خودشم سوار شد و با سرعت به سمت بیمارستان حرکت کرد
همزمان یونگی متوجه بدن خونی جیمین توی بغل پسری شد
دستاشو مشت کرد و با سرعت به سمت اون رفت
دستشو روی دست جیمین گذاشت و دستای سردشو گرفت
_دووم بیار دلیل زندگیم خواهش میکنم
داشت التماس میکرد
برای عشقش
برای دلیل زندگیش
به نزدیک ترین بیمارستان رسید
جیمینو بغل کرد و داد کشید
_لطفا کمکمممم کنیدددد
پرستاری برانکارد اورد
=لطفا اینجا بزاریدش
تهیونگ جیمین اروم روی تخت گذاشت
همزمان با تخت حرکت می‌کرد
دستای جیمین گرفت
_منو تنها نزار جیمین اشتباه کردم
به سمت اتاقی رفت که تهیونگ ایستاد
چیکار کرده بود؟
بهش آسیب زده بود
حتی اجازه توضیح بهش نداد
صدای التماس معشوقش توی گوشش پیچید
اشکاش پشت سر هم روی صورتش قرار میگرفتن
نیم ساعت گذشته بود و جیمین هنوز توی اون اتاق بود
استرس داشت
همینطور راه می‌رفت که پسری رو دید داره با عصبانیت به سمتش میاد
ایستاد که چیز محکمی به صورتش برخورد و صورتش کج شد
سیلی خورد؟!
×پس تو کیم تهیونگی
به چه جراتی به جیمین من تجاوز میکنی ها؟
خواست چیزی بگه اما زبونش نمی‌چرخید
حرفی برای گفتن نداشت
قلبش شکسته بود
و بغض چنگی به گلویش میزد
_م..من نمیدونستم
اون پسرک ایستاد و دستی به صورتش کشید
تهیونگ نگاهی بهش انداخت و پرسید
_تو.....تو دوست پسرشی؟
صداش میلرزید و صورتش مثل گچ سفید شده بود
×نه!من بهترین دوست اون کله پوکم
تو هم مثل اونیی
و چنگی به موهاش زد
نفسی از سر آسوده کشید که دستی روی صورتش دید
×دردت اومد؟معذرت میخوام دست خودم نبود فقط یکم عصبی بودم
تهیونگ لبخند بیجونی تحویل داد
_نه اشکال نداره
×اسمم یونگی و تو هم که معلومه عشق چند صد ساله اون احمقی
تای آبرویی بالا داد
_یونگی!خوشبختم منم که میشناسی
×منم همینطور و معلومه که میشناسمت
و دستای گرمش توی دستای یخ زده تهیونگ برد
هیسی کشید
×وایی چقدر دستات سرده فشارت اومده پایین خوبی؟
سری تکون داد
_خوبم
×نیستی مطمئنم صدای قلبت تا اینجا میاد
_همم
×نگران نباش اون قویه اون ضربه های بد تر از اینم خورده ولی قوی مونده
پس عشقش بیش‌از از این زجر کشیده
لباشو رو روی هم فشار داد
چقدر احمق بود که حتی دنبالش نرفت که چرا ترکش کرده بود
چقدر عوضی بود که وقتی عشقش زجه میزد هنوزم بهش تجاوز میکرد
چقدر بی رحم بود که قلب پسر کوچولوش هنوزم براش می تپید اما آرزو میکرد کاش نمیدیدش:)
تهیونگ بهش نگاه کرد و سعی کرد بغضشو قورت بده که دکتر از توی اتاق اومد بیرون
دستش از توی دست یونگی بیرون آورد و به سمت دکتر دوید
_دکتر حالش خوبه؟
دکتر لبخندی زد و سرش تکون داد
@بله الان حالشون خوبه بدنشون آسیب های زیادی دیده بود و از مقعدشون خون می اومد ولی خداروشکر الان خوب هستن فقط خون زیادی از دست دادن و الان بدنشون ضعیف و نیاز به مراقبت دارن
تهیونگ تعظیم کرد
_ممنونم دکتر
@خواهش میکنم این کاری بود که از دست من بر اومد
و از اونجا رفت
جیمین رو ازاتاق اومد بیرون آوردن
رنگش پریده بود و لباش هنوزم قرمز بود
تهیونگ به سمت جیمین رفت‌ و بوسه ای روی پیشونیش کاشت و دستشو گرفت
اشکاش جاری شد
_اهه عشق شیرینم خوشحالم که حالت خوبه معذرت میخوام که باعث آسیب زدن بهت شدم
پرستار ها با بغض به اون پسر دلشکسته نگاه میکردند
تهیونگ لپشو به لپ جیمین مالوند
_من بدون تو هیچی نیستم دلیل زندگیم
÷میتونیم ببریمش آقای کیم
تهیونگ نگاهی به پرستار ها کرد و سری تکون داد
_اره میتونید
برانکارد به سمت بخش بردند
یونگی به سمت تهیونگ اومد و دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت
×من همه ی کارا رو انجام میدم تو برو پیشش
تهیونگ لبخندی زد
_ازت ممنونم یونگی
×اگه قرار رابطه تو و جیمین جونم درست بشه هر کاری میکنم
تهیونگ سری تکون داد و به سمت اتاق جیمین حرکت کردم
"View Jimin "
با کمی بدن درد چشمایم را باز کردم
کمی چشمام رو باز و بسته کردم تا واضح تر ببینم
آخرین باری که یادمه به تهیونگ اعتراف کردم و ..‌‌‌‌‌
تهیونگ؟!
خواستم بلند شم که توی بغل گرمی فرو رفتم
تعجب کردم
_جیمینم
با صدای بم و خواستنی تهیونگ که کمی بغض هم همراهش بود اروم لب زدم
+ته...تهیونگ
منو از خودش جدا کرد و بوسه ای عمیق روی پیشونیم کاشت
_من متاسفم عشقم نمیخواستم بهت آسیب بزنم خشم چشمامو گرفته بود و فرمان مغزم دستم نبود
و موهام نوازش کرد
و با اشک بهم نگاه کرد
زیادی کیوت شده بود
بهش لبخندی زدم
+منم متاسفم تهیونگ که ترکت کردم م.........
که با حس لبای تهیونگ بقیه حرفمو خوردم
قطره اشکی از
چشماش جاری شد که تهیونگ با شستش پاکش کرد
جیمین دستشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و اونو به خودش نزدیک کرد
تهیونگ مک کوتاهی به لب زیرین پسرک شیرینش زد و لباشو برداشت
جیمین سرشو تو گردن تهیونگ برد و شروع به هق هق کرد
هق هق هاش باعث مچاله شدن قلب پسر بزرگتر شده بود
اشکای جیمین گردنشو خیس کرد و باعث شد اشکای او هم جاری شود
دستشو نوازش وارانه روی جیمین میکشید و موهاش رو بوسه بارون میکرد
+دوستت دارم ته ته
یک کلمه
تنها یک کلمه باعث شد دوباره قلبش شروع به تند تند زدن و پروانه های زیر دلش به پرواز در اومدن
چقدر این کلمه براش از زبون پسرکش شیرین بود
جیمین از بغلش بیرون آورد و بوسه ای روی پیشونیش زد
_منم دوستت دارم فرشته کوچولو
و دست هاشو گرفت که چشمش به دستبندی که براش خریده بود خورد
_هنوز داریش؟
+معلومه مگه میشه کادویی که تو بهم دادی فراموش کنم
و دست چپش را بالا اورد
+هنوز انگشتر کاپلیمونم دارم
نگاهش به اسم خودش که روی انگشتر هک شده بود کرد
و لبخند مستطیلی زد و متقابلا دست چپش را بالا اورد و انگشتری که اسم پسرک شیرینش روی ان هک شده بود(Park Jimin)و نشون داد
_منم همینطور
جیمین دستشو توی دست تهیونگ قلاب کرد
+خیلی خوشحالم که دوباره میبینمت
_منم همینطور بیبی هانی من
جیمین لبخند کیوتی زد که دکتر وارد شد
بعد از چک کردن جیمین و تاکید کردن برای خوردن دارو ها و پماد
اجازه داد جیمین مرخص بشه
تقه ای به در زد
صدای شیرین بیبیش شنید
+بله؟
_بیبی لباس برات آوردم
+بیا تو
در اتاق باز کرد
با دیدن بدن شیشه ای رنگ جیمین آب دهنشو قورت داد و وارد شد
جیمین بدون پیراهن روی تخت دراز کشیده بود
تهیونگ سمتش خم شد و بوسه ای روی لبای بادکرده جیمین زد
چشماشو باز کرد که تهیونگ میلی متری خودش دید
لبخند دندونی زد که تهیونگ بوسه ای روی دندوناش قرار داد
بهش کمک کرد تا بشینه
کمکش کرد تا شلوارشو در بیاره که چشمش به بدن کبودش افتاد
قلبش مچاله شد
شلوار نو را پایش کرد و به سمت بالا تنش رفت
هر نقطه که بهش آسیب زده بود رو بوسید و می‌گفت
_معذرت میخوام جیمینی
جیمین رشته موهای مشکی تهیونگ نوازش کرد
بعد از اینکه لباسای جدیدی که یونگی آورده بود رو تنش کرد و بعد براید استایل بغلش کرد
جیمین جیغی کشید
+ته تههههه
_جونم!
+بذارم زمین زشته!
_تو نمیتونی راه بری نفسم
و بوسه ای روی ترقوه جیمین زد
جیمین شروع کرد غر زدن که تهیونگ بدون توجه به اینکه همه دیدنشون لباشو بوسید
_اگه بیبی خوبی باشی ددی جایزه بهت میده
جیمین که راضی شده بود با پرویی تمام گفت
+یه عالمه پاستیل و بستنی
تهیونگ جیمینو به خودش فشار داد و با خنده گفت
_یه عالمه پاستیل و بستنی
جیمین بوسه ای روی گردن تهیونگ زد و سرشو تو گردنش فرو برد و گفت
+دوستت دارم ددی خشن جذاب مهربون من
تهیونگ با این القاب لبخند عسلی زد و گفت
_منم همینطور بیبی عسلی سوییتی کیوت من
جیمین راضی از القاب داده شده سرشو توی گردن تهیونگ برد و عطرش رو بو کشید
به سمت ماشین حرکت کرد تا برای بیبیش پاستیل و بستنی بگیره که بوسه ای روی گردنش دوباره دریافت کرد
لبخندی زد که جیمین لبخندشو بوسید
+دوستت دارم تهیونگ
و خواست دوباره گریه کند که بوسه ای روی چشماش دریافت کرد
_گریه نکن دلیل زندگیم که قلبم به درد میاد
منم دوستت دارم
جیمین خودشو به تهیونگ چسبوند و ملچ مولوچی کرد و باعث خنده ی تهیونگ شد
_بیبی کوچولوی خوردنی من
و اون وسط شاهدانی بودند که با عشق به این کاپل سوییت نگاه میکردند
"The end♡"
💛🖤💛🖤💛🖤💛🖤💛🖤💛🖤💛🖤💛
سلام به قشنگ های من🤍🍭
امیدوارم حال و احوالتون خوب و عالی باشه💫
لایو جین رو دیدید؟؟ من نرسیدم بهش🤧😭😭
پسر قشنگم
این اولین وانشاتی بود که من برای اولین بار برای ویمین نوشتم :)
اولین اولین نوشته ی منه:))
دلم نیومد تغییری درونش ایجاد کنم حتی تصویرش هم عوض نکردم :>
اگه بد بود ببخشید🥲
امیدوارم ازش خوشتون بیاد 💞
حمایت فراموش نشه عزیزانم💜
اون ستاره رنگی کردی؟؟ مرسی سوییتی♥️🖇
I Love you...♡

Vimin's ONE SHOTWhere stories live. Discover now