تصویری زنگ زدن به زین و نایل اصلا ایده ی خوبی نبود. لویی نباید اینکارو میکرد."هی تو عوضیِ کوچولو!"
این اولین چیزی بود که زین به محض زنگ زدن گفت. اون و نایل وقتی لویی رو دیدن برای چند لحظه خشکشون زد و بعد نایل از خنده ترکید.لویی سعی کرد سریع ساکتشون کنه. انگشتشو جلوی دهنش گذاشت و هیس هیس کرد. پتو رو تا چونه ش بالا کشید و موهاشو مرتب کرد. یجورایی تقصیر خودش بود که زودتر اینکارو نکرده بود. کسی که باید سرزنش میشد خودش بود. باید زودتر از اینا به رفیقاش زنگ میزد.
ولی الان که میخواست تماس بگیره، حداقل باید اول از تخت پامیشد و لباس میپوشید!
اما اونقدر خوشحال بود که به محض بیدار شدن احساس کرد حتما باید بهشون زنگ بزنه.
فقط انگار یادش رفته بود که رفیقاش چقدر بلند و پر سروصدا هستن....زیر چشمی نگاهی به هری انداخت.
چشمهاش بسته بود، نصف صورتش توی بالشت فرو رفته بود و نفس کشیدنش آروم بود. خداروشکر!اما ظاهرا کار نایل و زین هنوز تموم نشده بود.
"تو شاهزاده رو فاک کردی؟؟؟!!!"
"زین! شاهزاده اونو فاک کرده!"
"میشه شما دوتا بس کنید؟؟؟"
"مگه بخاطر همین زنگ نزدی؟"
زین پوزخندی زد،
"تا درمورد دیکش پُز بدی و بگی چقدر خوب بوده؟"لویی دوباره به هری نگاه کرد و لب پایینشو گاز گرفت. راستش، آره. دقیقا بخاطر همین بهشون زنگ زده.
پسرا روی اُپن آشپزخونه نشسته بودن و مشغول صبحانه خوردن، با پنکیک های نیمه سوخته.
زین موبایل رو به یه چیزی تکیه داد تا دوتا دستاش آزاد باشن.
"خب، بگو ببینم..... از یک تا ده بهش چند میدی؟"لویی برای چند ثانیه ساکت بود.
گوشی رو اونقدر به دهنش نزدیک کرد تا بتونه خیلی آروم حرف بزنه.
"میتونم بگم..... پانزده"هری لبخند زد و چشمهاشو باز کرد.
"ممنونم"لویی شوکه به هری نگاه کرد.
قهوه از دهن زین پاشید بیرون و سرفه ش گرفت.
نایل هم از روی اُپن افتاد پایین." قرار نبود تو بیدار باشی!"
هری خندید. جلو اومد و گردن لویی رو بوسید و به تصویر موبایلش نگاهی انداخت. و تو اون لحظه، لویی از دوستاش متنفر شد.
زین در حالی که هنوز سرفه میکرد سرپا ایستاد و تند تند تعظیم میکرد. نایل هم دستشو روی سینه ش گذاشت و سرود ملی انگلستان رو میخوند.
"من دیگه قطع میکنم"
لویی گوشی رو پایین آورد، ولی هری جلوشو گرفت.
"نه، منو معرفی کن، لطفا"
لویی از روی ناچاری آهی کشید،
"هری، این دوتا زین و نایل هستن. دوستای دیوونه ی عجیب غریب من که فقط بخاطر پولم با منن.
زی، نای، این هریه. که بیشتر وقتا به خون آشام تبدیل میشه."
YOU ARE READING
love will tear us apart L.S
Diversos"نباید مزه ی خوبش رو میچشید، وقتی میدونست هرگز نمیتونه اونو داشته باشه..." قرار بود فقط یک شب باشه. اما وقتی تمام دنیا به قرنطیه میره، لویی تاملینسون، خواننده ی معروف و محبوب، خودش رو حبس شده در قلعه ویندزور میبینه. در کنار شاهزاده هریِ لعنتی..... N...