۱۹. سیسیلیا

85 18 9
                                    

های گایز.....

با قلبی پر از غم و اندوه، پارت جدید رو تموم کردم و آپلودش کردم.
چند روز پیش ما لیام رو از دست دادیم. و واقعا شوکه کننده بود....

امیدوارم روحش در آرامش باشه. و خداوند بقیه ی پسرهای وان دایرکشن رو سلامت حفظ کنه.

خوشبختانه لیام توی شخصیت های این داستان نیست. وگرنه نمیدونم میتونستم ترجمه ش رو ادامه بدم یا نه.

مراقب خودتون باشید....
دوستتون دارم💙💚

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

"نه...."
هری با نفسی لرزان زمزمه کرد،
"خواهش میکنم"

او پشت پنجره ایستاده بود وقتی ماشین مشکی رنگ پیچید و ناپدید شد. و به همراهش،لویی هم رفت و ناپدید شد...

برای همیشه.....

هری نفس نفس میزد و تندتند تو اتاق راه میرفت.
دستی تو موهاش کشید و چشمهاشو بست. سعی کرد نفسشو کنترل کنه و جلوی باریدن اشکهاشو بگیره.
این یک اشتباه محض بود. از همون اولش....
تمام اون مدت که باهم بودن. قلبشو به لویی داد و قلب لویی رو مال خودش کرد.
و اشتباه بزرگتر ، شکستنشون بود. شکستن قلب لویی و خودش....
راه دادن لویی به زندگیش اشتباه بود. اما اینکه اجازه داد از زندگیش بره بیرون، اشتباهی صد برابر بدتر بود.

هری نفسشو بیرون داد و افتاد روی صندلی.
دستهاشو روی صورتش گذاشت. نمیخواست قبول کنه که لویی رفته....
به عقب تکیه داد و زیرلب فحش می داد.
نگاهش به تابلو افتاد. تابلوی نقاشی اون و لویی.

چقدر خوشحال و عاشق!
جوری که لویی نگاهش میکرد. اونجوری که روی پاش نشسته بود. دست هری دور کمرش، لباسهای ستِشون و اون دستمال گردن آبی....
این نقاشی به طرز خطرناکی نامشروع و غیرقانونی بود! چیزی که میتونست زندگی هایی رو نابود کنه!
چیزی که میتونست خیلی از سنّت ها و قانونهارو بشکنه!
هری مطمئن بود پدربزرگش تو گور میلرزه.....

با اینکه با تماشاش دستهاش میلرزید، اما در عین حال باعث میشد قلبش تندتر بتپه. این تنها یادگار و مدرک از عشق اون و لویی بود.
شاید اگر جای خوبی پنهانش کنه، ده ها سال بعد، یا شایدم قرن ها بعد یه نفر پیداش کنه. و به همه ی دنیا بگه که در قدیم،یک پادشاه متفاوت(همجنسگرا) وجود داشته، که اتفاقا خیلی هم خوشحال بوده! مدت ها بعد از مرگش، جهان ، هریِ واقعی رو بشناسه.

شاید بچه ها و نوه های هری به اندازه کافی شجاع باشن و یه روزی، این افکار و استانداردهای عقب افتاده ی جامعه رو تغییر بدن.
شاید بالاخره، یه نفر، کاری رو که هری میترسه انجامش بده، انجام بده.
اون واقعا یک بزدل و ترسوه. یک احمق که لویی رو از خودش روند. کسی که همیشه پشت و همراهش بود و هواشو داشت. و هری جوری روندش و بهش گفت بره انگار که لویی هیچ ارزشی براش نداشت.

love will tear us apart L.SWhere stories live. Discover now