Part 2

516 28 0
                                    

تهیونگ طبق روال همیشگیش بلند شد،دوش گرفت،لباس هاش رو پوشید،کیف پر از وسایلش رو اماده کرد و اماده رفتن به سمت دستپخت اسمونی دوستش شد.تهیونگ همیشه فکر میکرد اگه جیمین رو نداشت چطوری باید زنده میموند.تهیونگ نه اشپزی میکرد و دستپخت خوبی داشت،نه تمیز بود و نه حتی روان درست حسابی داشت.اما جیمین؟نقطه مقابل تهیونگ بود.جیمین دستپختش طلا بود،بشدت روی نظافت حساس و یه تراپیست تمام عیار بود.تهیونگ میتونست قسم بخوره اگه جیمین و حرف هاش نبود تهیونگ تاحالا هزار بار سر خودشو زیر اب کرده بود
-بوی غذا تا سر کوچه میره،وقتشه شوهرت بدم چیم.
تهیونگ با لبخند گفت.و خواست که ناخونکی به پنکیک ها بزنه،اما جیمین بسرعت از تکنیک"ضربه کفگیر بر روی دست"استفاده کرد و مانعش شد.
+چه حرفا،شوهر چیه وا.
جیمین با غیض گفت.
تهیونگ هم اروم روی سر جیمین رو ناز نازی میکرد
-جیمین شی،میدونم خودتم دوس داری بیا واقعا بین باشیم
و بعد به سرعت مثل پسر های مودب به طرف میز رفت و پشت صندلی نشست.
در همون حالی که جیمین داشت با پنکیک ها به طرف میز میرفت گفت.
+میبینم زبون دراوردی،اگه بخوای میتونم برات ببرمش.
تهیونگ اروم پنکیکی توی دهنش چپوند و با اشاره ادای بستن دهنش رو در اورد.
همیشه همین بود،همین شوخی ها،همین حرف ها،همین فضای گرم،تهیونگ هیچوقت توی زندگیش اینقدر احساس شادابی نمیکرد مگر زمانی که با دوستای عزیزش بود.جیمین و جین بهترین اتفاق های زندگیش بودند.
تهیونگ بعد از صبحانه بعد از خداحافظی سرسری و با گفتن اینکه قراره شب دیر بیاد پس جیمین باید خودش برگرده،خونه رو ترک کرد.روز طولانی در پیش داشت.
علاوه بر فوتوشات های جدیدی که باید انجام میداد و ادیت عکس ها و از جمله سر و کله زدن با ادم های احمق.درسته،تهیونگ زیادی فن اجتماع نبود پس.....
بعد از اینکه ماشینش رو پارک کرد کیفش رو دستش گرفت و کتش رو مرتب کرد با قدم های محکم به طرف شرکت رفت.توی شرکت همه تهیونگ رو به اتو شده بودنش میشناختن،جوری که همیشه مرتب و جدی بود زبان زد بود.تهیونگ زیادی توی همه چی صد از صد بود.
-همگی صبح بخیر
تهیونگ با صدایی کنترل شده و رسا به همه همکاراش اعلام کرد،و این یعنی"هرچه زودتر خودتون رو برای کار اماده کنید".
تهیونگ وسایلش رو روی میز گذاشت،و اروم دفترچه‌ش رو در اورد،از قبل طبق قانون تهیونگ،همه همکاراش مرتب کنار هم می ایستادن تا تهیونگ برنامه اون روز رو کامل بهشون بگه.
تهیونگ شروع کرد به خوندن برنامه.
-خب همگی،امروز کار زیادی نسبت به روز های دیگه داریم،انتظار دارم همکاری و تلاش رو ببینم،وقتی برای گند زدن نداریم پس حواستون رو شش دنگ جمع کنید.
تهیونگ مکثی کرد و نگاهی به همکاراش انداخت.
-بله اقای کیم
همگی یک صدا گفتند
تهبونگ راضی سرش رو تکون داد و دوباره شروع کرد به حرف زدن.
-امروز باید ادیت عکس های اقای پارک رو تموم کنیم،فوتو شات جدید داریم و......
با باز شدن در حرف تهیونگ نا تموم موند.
همگی منعجب شده بودند.تقریبا همه توی شرکت میدونستند که نباید بدون اجازه و بدون اینکه در بزنن وارد بخش عکاسی و ادیت بشن.
تهیونگ منتظر بود تا ببینه چخبر شده.
وقتی یک سری از مدیر عامل های بخش های مختلف با چند نفری که تهیونگ تاحالا ندیده بود وارد شدند تهیونگ ابرویی بالا انداخت.
یکی از مدیر عامل ها دستپاچه جلو اومد و اون چند مرد رو به داخل هدایت کرد.
+سلام اقای کیم ببخشید مزاحم شدیم،رییس جدید میخواستن با همه کارمندان اشنا بشن.ایشون جناب.....
تهیونگ حرفش رو قطع کرد
-میشه بپرسم کی اجازه داد بدون در زدن وارد اینجا بشید؟
مدیر عامل که جانگ نام داشت،با تعجب به تهبونگ نگاه میکرد.
همینکه خواست جواب بده صدای غریبه ای شروع کرد به صحبت کردن و توجه تهیونگ رو به اون شخص جلب کرد،و تهیونگ تماما اون رو انالیز کرد.میشد گفت از خودش بلند تر و البته گنده تر بود که نشانه از الفا بودنش میداد،موهاش کوتاه و مرتب بود،لباساش اتو کشیده،بوی خوبی میداد و پیرسینگ روی لبش میدرخشبد.
+اوه عذرمیخوام،بزارید خودم رو معرفی کنم اقای....؟
مرد با خوشرویی گفت و تهیونگ هم احنش رو کمی فقط کمی نرم تر کرد.
-کیم هستم،تهیونگ کیم.
+اوه درسته،اقای کیم،من جئون جونگکوک هستم و رییس جدید اینجام فکر میکنم خیر داشته باشید قرار بود من امروز بیام اینجا.
تهیونگ با سر تایید کرد.
+خب راستش میخواستم با کارمندا و بخش های شرکت اشنا شم،نمیدونستم شرکت همچین قانونی داره.
خب کوک داشت به در نزدنشون اشاره میکرد.تهیونگ با خودش فکر کرد این مرد زیادی مودب نیست؟
-درواقع قانونه منه،و فقط بخش ما این قانون رو داره.
جونگکوک سرگرم شده بهش نگاه کرد.
و بعد جانگ شروع کرد به توصیح دادن.
+اوه اقای کیم بکی از بهترین کارمندان اینجا هستن،ایشون مدیر بخش فوتوشات ها و ادیت و پخش تبلیغاتن،کارشون حرف نداره.
جونگکوک سری تکون داد.
تهیونگ که کم کم داشت کلافه مبشد گفت
-خب خیلی خوشوقتم اقای جئون،ولی همونطور که اطلاع دارید برنامه فشرده ای در پیش داریم و زمان هم داره فرار میکنه اینطور نیست؟
تهیونگ داشت به صورت غیر مستقیم و مودبانه بیرونشون میکرد.
تهبونگ هنوز هم دو مرد دیگه رو نمیشناخت پس حدس میزد نوچه های جئون باشن.
جونگکوک اروم خندید و بعد گفت.
+اوه درسته ادم پر مشغله ای هستید،اما خب هنوز خودمون رو کامل معرفی نکردیم.
و بعد به یکی از مردا اشاره کرد که بلند تر از همه بود،عضله های کتفش ادم رو خفه میکرد،اون هم الفا بود.
+ایشون اقای نامجون کیم هستند،شریک تجاری.
و بعد یکی دیگه رو نشون داد که تقریبا هم قد جئون بود اما کمی کوتاه تر،جسه معمولی ای داشت و با وجود اینکه رایحه ای نداشت میشد گفت که بتا بود.
+ایشون هم هوسوک جانگ هستند،مدیر بخش صداگذاری.
تهیونگ سرشو تکون داد
-جالبه.
تقریبا همه توی اون اتاق سکوت کرده بودند،تهیونگ ادم رکی بود،حتی این اخلاقش گاهی زننده بود،وانمود نمیکرد و اگه چیزی مطابق میلش نبود،نبود.تهیونگ براش مهم نبود کی جلوشه،رئیسش؟یا ابدارچی شرکتش.به هردوشون به یک اندازه احترام میذاشت.
به بیان دیگه،چاپلوسی نمیکرد.
جئون نیشخندی زد و بعد با زبون کمی با پیرسینگش بازی کرد.
+اوه خب راستش دلم میخواد کمی کار کردنتون رو ببینم،اجازه هست؟
دستوری ترین جمله ای که تهیونگ تا به حال شنیده بود همین بود،درسته اجازه گرفته بود اما به هر حال رفت و روی یک صندلی نشست،تهبونگ ادم هارو خوب میشناخت،میدونست نادیده گرفتنشون بهترینه پس همون کارو کرد.
بقیه افراد بیرون زفتن و فقط خودش بود و جئون و کارمندانش.
تهیونگ دوباره شروع کرد با صدای بلند برنامه رو خوندن و با گفتن فایتینگ همگی به طرف میزشون رفتن و مسغثل ادیت زدن شدن.
تهیونگ جوری کوک رو نادیده میگرفت انگار اصلا چیزی وجود نداره.
کوک میخواست یک هواس پرتی باشه،که تهیونگ کاملا نقشش رو بهم ریخت.
کوک کمی صندلیشو بیشتر به میز تهیونگ نزدکی کرد و به حرکت دست های تهیونگ روی کیبورد نگاه میکرد.
-اقای جئون خوشحالم میکنید اگه رایجتون رو کنترل کنید.
جئون به خودش اومد و کنترلش کرد.
+جالبه خیلی جالبه.
جونگکوک گفت.
تهبونگ اهمیتی نداد
+میگم خیلی جالبه.
کوک دوباره تکرار کرد
تهبونگ حرکت دستاش رو متوقف کرد،کمی صندلیش رو گرخوند و مستقیم زل زد به چشم های کوک.
-دقیقا چی اینقدر جالبه؟
+اینکه تاحالا هرکی زیر دستم بوده چاپلوسی میکرده و احترام قائل بوده،اما تو نیستی،نمیترسی اخراجت کنم؟
تهیونگ نیشخندی زد.
-اول اینکه اقای جئون،کسی زیر دست شما نیست،دوم من بین افراد تبعیض قائل نمیشم،و اینکه سوم،من دارم کارم رو به درستی انجام میدم و اینکه پابوسیتون رو نمیکنم دلیل محکمی برای اخراج کردنم نیست،و نه نمیترسم.
کوک خواست حرفی بزنه که تهیونگ دوباره شروع کرد به انجام کارش و چیز دیگه ای گفت.
-درضمن اقای جئون،اگه من نباشم یه روزه شرکت قشنگت میره رو هوا،و خوشحالم میکنید دیگه موجب هواس پرتی همکارام نشید.
کوک نیشخندی زد،اون موش چموش.
کوک همونطور که داشت میرفت بیرون داد زد
+خسته نباشید همگی
و بیرون رفت.
__________________
جونگکوک بعد از اینکه از اونجا بیرون رفت به طرف اتاقش رفت و اونجا هوسوک و نامجون و اقای جانگ منتظرش بودند.
وقتی وارد شد تنها کسی که از جاس بلند شد ،جانگ بود.
+چطور بود اقای جئون؟
کوک پشت میز نشست
-از کیم برام بگو
هر سه کمی متعجب نگاهش میکردن
+کیم تهیونگ رو میگید قربان
کوک سرشو رو تکون داد و منتظر به جانگ خیره شد
-کامل،یه پروفایل کامل ازش رو بهم بگو
+خب تهیونگ کیم ۲۶ ساله،امگا.بهترین کارمند شرکته،بخش عمده ای از سرمایه شرکت رو فراهم میکنه،درواقع نقش بزرگی رو درجهت پیشرفت شرکت بر عهده داره.توی کارش استاده،توی حرفه ای بودنش حرفی نیست،هیچ حاشیه ای نداره و مسائل رو به خوبی نظارت میکنه.توی دوره کاریش هیچ مشکلی پیش نیومده.
جئون اروم سرش رو تکون داد و با اشاره دست به جانگ فهموند که میتونه بره
نامجون اولین کسی بود که حرف زد
+جریان این پسره چیه؟
کوک کمی فکر کرد
-زیادی رو مخمه،مغروره،شدتش داره کورم میکنه
هوسک هم اروم سرشو تکون داد و گفت
+منم احساسش کردم،ولی عجب جذبه ای داره
-زیباست
نامجون گفت
+کجاش زیباست نام؟همش افاده‌ست
کوک معترضانه گفت
نامجون خندید
-حالا چون ازش خوشت نمیاد دلیل بر این نمیشه که کور بشی،اون پسر رو انگار الهه ماه بوسیده.
کوک چشماشو توی حدقه چرخوند.و چند مکالمه دیگه ای هم صورت گرفت.
_______________
-همگی خسته نباشید.
تهیونگ رسا گفت و کمی بدنش رو کش داد
ساعت از دوازده گذشته بود.
تقریبا همه رفته بودن و اتاق داشت خالی میشد
تهیونگ هم وسایلش رو جمع کرد و اماده رفتن شد.
واقعا نمیتونست صبر کنه تا برسه خونه و فردا رو کلا بخوابه،بالاخره اخر هفته رویاییش داشت میومد.
تهیونگ اخر از همه خارج شد و درو قفل کرد
داشت میزفت که صدایی متوقفش کرد
-تهیونگ؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام،پارت جدید خدمت شما لیمو های عزیزم
امیدوارم خوشتون بیاد،ووت و کامنت فراموش نشه لطفا👀🤍

ADDICTION Where stories live. Discover now