.vodka.

1.8K 245 321
                                    

پارت چهارم:
لطفا دیگه مست نکن!

..........

از جلسه خارج شد و با ندیدن جئون به عصبانیتش اضافه شد.
پوف کلافه ای کشید و به سمت پارکینگ حرکت کرد.
در رو باز کرد و ایندفعه روی صندلی جلو نشست و با عصبانیت در رو محکم بست.

جئون که سرش تو گوشیش بود و کمی عرق کرده بود کمی ترسید و بالا پرید و باعث شد که سرش به سقف ماشین برخورد کنه.

به سمت پسر عصبی و سرکشی که جدیدا باهاش سر و کار داشت برگشت و با اخمی رو بهش گفت:
_ آقای کیم لطفا یکم برای من روان سالم بزارید بمونه اینطوری که من تا هفته دیگه روانیم.

تهیونگ با خشمی که هنوز ته نشین نشده بود کتش رو دراورد و روی صندلی های عقب رها کرد و به سمت جئون چرخید.

+ نمک شدی جئون خیره؟
_ بودم آقای کیم!

تهیونگ دهن کجی رو به جونگکوک کرد و باعث گردن شدن چشم های مرد شد!

_ آقای کیم؟

تهیونگ نفس عمیقی کشید ، به هر حال چیزی تقصیر اون نبود و داشت بد با جئون تا میکرد و جونگکوک لایقش نبود!

+ بله جونگکوک؟

جونگکوک نفسی کشید و استارتی زد و گفت:
_ خیلی بی ادب تشریف دارین.

تهیونگ با دهن باز به جونگکوک خیره مونده بود و گوشه ذهنش یاد داشت میکرد که تلافی حرف پسر رو سرش در بیاره ، ولی الان موضوع مهم تری پیش رو داشت!

باید اجناسی که پدرش دزدیده بود رو پیدا می‌کرد وگرنه باید با زندگیش خداحافظی میکرد.

در طول مسیر هیچ حرفی رد و بدل نشد و تهیونگ متشکر بود که جئون بیشتر از این روی مخش نرفت و سکوت رو ترجیح داد.

بعد از حدود نیم ساعت هر دو داخل عمارت روی مبل هایی که به نظر کمی نرم می‌رسید نشسته بودند و بدون هیچ حرفی به ، رو به رو خیره شده بودند.

جونگکوک با دیدن جو سنگین و چشم های نگران تهیونگ سرفه ی مصلحتی کرد تا توجهش رو به خودش جلب کنه.

_ عام....کیم؟
میشه بگی چی شده؟

تهیونگ نفس عمیقی کشید و به چشم های جونگکوک نگاه کرد.
هیچ حسی رو ازشون نمی‌گرفت.
درکی از چشمان جئون نداشت و این باعث کنجکاوی و کمی ترسش میشد.

+ خب...خودت که خبر داری پدرم اجناس گاد فادر رو دزدیده؟

دست های جونگکوک مشت شد و وسط حرف پسر پرید.
_ راستی پدرتون کجاست؟

.𝘽𝙡𝙪𝙚𝙗𝙚𝙧𝙧𝙮.Where stories live. Discover now