به آلفای رو به روش که هنوزم بعد این همه سال همون ابهت رو داشت ، نگاه کرد و ناخودآگاه رفت سمتش و بغلش کرد .
" همش تقصیر اون زنته که هی بهم کیر میده . "
صدای خنده هیونگش باعث شد اونم لبخندی هر چند کوچیک بزنه .
" باز چی شده شما دو تا افتادین به جون هم ؟ هوم ؟ یا نکنه این غر زدنت یه دلیل دیگه داره ؟ "
مثل همیشه فهمیده بود توی دلش چه خبره و همین ویژگیش بود که اون رو براش عزیز تر می کرد .
البته که جیمین رو هم دوست داشت ولی خب معتقد بود اذیت کردنش بیشتر حال میده تا ...
" خودت که می دونی از درباریا خوشم نمیاد . پس چرا می پرسی ؟ "
" اشکالی نداره برو کارتو انجام بده تموم شه بره ، بعدشم منو جیمینم جزو درباریا حساب میشیم ، یعنی از ما هم بدت میاد ؟ "
با عصبانیت ساختگی که توش شیطنت رو هم میشد تشخیص داد به پسر گفت و باعث هول شدنش شد .
" نه نه به الهه ماه قسم شما رو دوست دارم . "
با صدای خندیدن هیونگش بهش نگاه کرد و با دیدن لبخند کمیاب لثهایش ، اونم خندید .
" شوخی کردم ."
مشت محکمی که به بازوش خورد خندشو قطع کرد و پشت بندش چشم غره ی بدی به جونگ کوک کرد .
" هیونگ مگه من مسخره توام که سر به سرم میزاری ؟ "
" منم هزار بار بهت گفتم اون مشتاتو به جای اینکه به من بزنی رو کیس بوکس بزن "
روشو از هیونگش گرفت .
" باشه بابا حالا اینقدر هم محکم نبود دیگه قهر نکن . "
" شما دو نفر قصد دارین برین رو اعصاب من ؟ چرا نمیاین پس ؟ "
از گوشه چشم به همدیگه نگاه و یهو شروع به خندیدن کردن .
سعی کردن لبخندشونو بپوشونن وگرنه خوب میدونستن که عصبانی کردن جیمین چیز خوبی به دنبال نداره .
...................................................................................................
سلامممم
ببخشید بچه ها که دیر شد ولی خب تا تموم شدن کنکورم همین رونده یه دو هفته هم تحمل کنین بعدش قول میدم تابم آپ منظم شه 😁😘
دوستونننن دارم 🌹
YOU ARE READING
Lost Luna
Fanfictionلونایی که از همون اول نحس میدونستنش و قبل اینکه تاجگذاری کنه با یه نقشه اتاقشو آتیش میزنن و آلفایی که درست جلوی چشاش شاهد سوختن جفتشه بدون اینکه کاری از دستش بر بیاد