روپوش مخصوص ازمایشگاهش رو پوشید و ماسک رو دور گردنش انداخت و رو به خدمتکار گفت:(متآمفتامین هارو با دوز مشخصی که گفتم بیار) و همونطور که ماسک رو روی صورتش میذاشت زیر چشمی به یونگی نگاه کرد و گفت:(من قبلا با دوز پایینش کار کردم ، اینا خیلی دوزش بالاس! مطمئنی اشکال نداره؟)
یونگی هم ماسکش رو گذاشت و گفت:( هر چی دوز بالاتر قیمتش بیشتر سودشم بیشتر!)
هوسوک خندهای کرد و با صدای کمی ادامه داد:( احتمال مرگشم بیشتر!) و وسایل رو جا به جا کرد.
خدمتکار با شیشههایی که پر از متآمفتامین و مخدرهای دیگه بود وارد شد و روی میز فلزی گذاشت و عقب رفت تا ماسک مخصوصش رو بذاره.
هوسوک با لبخند به جعبه خیره شد یکی از اونها رو داخل دستش گرفت و بررسی کرد،این یکی از بهترین جنسهایی بود که تو زندگیش دیده بود.
شعله کوچیکی که روی میز بود رو روشن کرد و یکی از شیشههارو روش گذاشت ، چند تا از مواد رو داخلش ریخت تا ذوب بشه و ترکیب بشه.
در همون حین به خدمتکار گفت:( لوله هارو اماده کن باید بهش گاز هیدروژن اضافه بشه. و مواد روی شعله رو تکون داد.
خدمتکار به سرعت لوله های ازمایشگاه رو به گاز هیدروژن وصل کرد و به هوسوک داد. بعد از چند ثانیه که ذوب شدن مواد به حد کافی رسیده بود لوله رو به شیشه وصل کرد.
به سمت بطری که حاوی مایع شیمیایی بود رفت و درش رو باز کرد و داخل ظرف ریخت،گاز کمی از شیشه سرازیر شد، رنگ مواد داخل شیشه داشت تغییر میکرد.
مایع رو کم کم با لوله وارد کرد و گاز شیمیایی از ماده بلند شد، کم کم رنگ مایع به رنگ طوسی تغییر کرد و بعد از چند ثانیه شعله رو قطع کرد.
شیشه حاوی مواد رو با دستکش داخل ظرف مخصوصی ریخت و درش رو بست و رو به یونگی گفت:( باید منتظر موند تا رنگش مشکی بشه تقریبا یه روز زمان میبره) و به سمت هواکش رفت و روشنش کرد.
یونگی به ساعت نگاه کرد ، حدود شیش ساعت درگیر ساخت فقط پونصد گرم بودن. از ازمایشگاه خارج شد و ماسکش رو دراورد و به هوسوک که کنارش ایستاده بود نگاه کرد و پرسید:( اگه همینطوری پیش بره چقد طول میکشه کل کوتیک هارو درست کنی؟)
هوسوک که ماسکش رو درمیاورد تا نفسی تازه کنه گفت:( یه ماه ، اگه واسم یه کمک دیگم بیاری) و زیپ روپوشش رو کشید و بازش کرد.
یونگی همونطور که روپوشش رو درمیاورد گفت:(دلت واسه خواهر ناتنیت تنگ نشده؟) و نیشخندی زد و نگاهش کرد ولی ثانیهای نکشید که یقش گرفته شد و بین دیوار و هوسوک قرار گرفت.
هوسوک همینطور که دندون هاش رو روی هم فشار میداد گفت:( گفتین دست از سرش برمیدارین!) ولی یونگی هلش داد و یقش رو از دست هوسوک ازاد کرد.
ČTEŠ
𝘽𝙪𝙧𝙣𝙞𝙣𝙜 𝘽𝙤𝙙𝙮 | جسد سوزان
Fanfikceخلاصه بوک : جنازه سالوادور پدر خوانده باند نوسترادا داخل اتاقش پیدا شد و برای رسیدن به قدرت و جایگاهش داخل باند جنگ بزرگی قراره راه بیوفته و سیسیل دوباره رنگ ناامنی رو به خودش میگیره ، ولی برای جانشینی کی لایق تر از جئون جونگکوک؟! در همین حال که...