"روی کاناپه نمیخوابم"

137 29 39
                                    

داخل ماشین توی پارکینگ منتظر پسر بود که موطلایی رو از دور دید که با دودلی و سری پایین نزدیک ماشینش میشد الان لنگ زدن پاش واضح تر بود و اون تلاشی برای پوشوندن دردش نمی‌کرد.

داخل مرسدس بنز جی شوگا نشست و بخاطر فضای داخلی بنفش و مشکیش چشماش برقی زد..رئیسش واقعا تو انتخاب ماشین خوش سلیقه بود.

با صاف کردن گلوش نگاه شوگا به سمتش کشیده شد.

_خونه ی من جایی نیست که با اینجور ماشین‌ها بشه رفت و آمد کرد نمیخوام تو چشم باشم.

شوگا ابرویی بالا انداخت.

_میدونم به رانندم گفتی در خونه نرسونتت ...درضمن خودم میدونم اون محله چجور جاییه

با چشم تو چشم شدن با وی حرفشو ادامه داد.

_کی گفته اصلا قراره بریم خونه ی تو؟

چشمهای کشیده اون پسر مثل یک پاپی کوچولو گرد شد و با ادامه ی حرفهای مرد لبهاشو به داخل دهانش کشید.

_رانندم امروز اینجا نیست و منم حوصله چندبار رانندگی رو ندارم پس همین الان میریم خونه ی من.

ویولا ساکت شد و با بدنی وارفته به بیرون زل زد.
این رفتارش باعث تعجب مومشکی شد این اولین باری بود که پسر مخالفت نمی‌کرد و شوگا رو با زبونش به تیربار نمی بست.

_چرا اعتراض نمیکنی؟

همین جمله کافی بود تا جواب آماده شدش و به سمت شوگا پرتاب کنه.

_اعتراض کنم که چی بشه؟ ها؟

با حالت عصبی شروع به درآوردن ادای رئیسش کرد.

_هیش چیزی نشنوم مسئولیتت بامنه..تو با من قرارداد داری من رئیست هستما..بلا بلا

صدای قهقهه ی شوگا دیگه تنها صدایی بود که توی ماشین شنیده می‌شد.

شونه هاش میلرزیدند که باعث عصبانیت بیشتر پسر موطلایی میشد با چشمهایی پر از حرص نگاه رئیسش کرد که با خنده ی بزرگی که روی صورتش بود به سمت پسر برگشت ؛ چشم تو چشم شدنشون کافی که بود تا لبخند از روی صورت شوگا و اخم از روی صورت ویولا پر بکشه.

اتصال نگاهشون با روی برگردوندن شوگا از بین رفت.

پسرک طلایی توی فکر اینکه چقدر صورت اون مرد با خنده شیرین میشد و چرا هيچوقت اون رو اینطوری نمی‌دید، بود.

_کمربندتو ببند

با این تذکر ، طلایی به خودش لعنت فرستاد که چقدر حواس پرته و حالا بدتراز اون چرا نمیتونست این کمربند رو ببنده.!

هنوز درگیر کشیدن اون کمربند احمق بود که خم شدن مومشکی روی بدنش باعث ترس و بند اومدن نفسش بخاطر نزدیکی زیادش شد.

My private dancer |yoontae|حيث تعيش القصص. اكتشف الآن