هشت

8.2K 874 130
                                    

روباه خندان لب پایینش رو گاز گرفت و قدمی به سمت پسر گستاخ برداشت

جونگکوک با چشمای خمار و اغوا گرایانه بهش زل زده بود، مرد دستش رو زیر چونه پسر گذاشت و بالا گرفتش

:«میدونی عواقب حرفات چیه؟»

روباه بازیگوش بود، دوست داشت با پارنترش بازی کنه و ببینه چجوری پارنترش در مقابلش میبازه ولی جونگکوک اهل باخت نبود

:«پس چرا بهم نشون نمیدی عاقبت حرفام چیه؟»

مرد ناخوداگاه سرش رو اروم و اروم نزدیک جونگکوک کرد؛ زمانی که جونگکوک چشماش رو بست و هر ثانیه انتظار کوبیده شدن لبهای استادش رو داشت ولی تهیونگ عقب کشید

:«هنوز بچه و احمقی»

و بعد پشتش رو بهش کرد و به ادامه اشپزیش پرداخت و ذره ای به پسر که عصبی بهش زل زده بود اهمیتی نداد

:«منظورت چیه؟»

احمق؟ بچه؟ سکس چه ربطی به اینا داره؟؟؟؟
اون بیست و سه سالش بود و به هیچ وجه بچه به حساب نمیومد منظور اون پیرمرد از این حرفا چی بود

با اخم بهش زل زده بود و منتظر یه دلیل قانع کننده بود

:«اولین روزی که پیش من اومدی حتی دوست نداشتی لخت بشی ولی حالا در کمتر از یک ماه اینقدر تغییر کردی»

اینکه خوب بود، تهیونگ باید با تحسین دربارش صحبت میکرد

:«اینکه خوبه»

:«نه خوب نیست وقتی وارد این صنعت بشی خیلیا میخوان تغییرت بدن و ساعت ها درباره عمل های جراحی مختلف با تو صحبت میکنن اگه مثل خمیره تو دستشون باشی لهت میکنن»

نمیدونست این صنعت انقدر دردسر داشته باشه

:«تغییر؟»

:«البته، عمل بینی، تزریف چربی به باسن، فیلر لب رژیم های خطرناک همه اینا چیزایی هستن که به تو پیشنهادش میدن تا تو رو به فانتزی ببینده ها نزدیکترت بکنن و دقیقا زمانی که زیبایی ده سال پیشت رو نداری میندازنت دور مثل یه تیکه دستمال بعدش تو میمونی و بیماری های مقابرتی که از پارنترات گرفتی»

این صنعت بی رحم بود و در عین حال بسیار پرپول

جونگکوک میخواست معروف بشه

:«شاید، شاید من برای استادم انقدر انعطاف پذیرم!»

دست از اغوا کردن مرد برنداشت

:«اشتباه میکنی، شاید من یه بیماری خطرناک داشته باشم اونوقت حاضری بخاطر لذت بیست دقیقه ای از زندگیت بگذری؟»

به فکر فرو رفت

روباه خندون نمیتونت باور کنه چه اتفاقی داشت میوفتاد
:«جدی؟نقشت این بود؟بیاریش اینجا تا از این صنعت و سکس با تو منصرفش کنی؟»

 🔞porn master class🔞 ll vkook Where stories live. Discover now