ده

7.4K 652 92
                                    

تهیونگ در اتاق پسر رو با شتاب باز کرد

جونگکوک بی توجه بهش روی تخت نشسته بود و در حال تماشای چیزی بود

استاد به سمتش رفت و با یک دست یقش رو گرفت و از روی تخت بلندش کرد

رگ پیشونیش بیرون زد و خون چشماش رو گرفته بود

:«دقیقا چه گوهی خوردی؟»

جونگکوک سعی میکرد لباس مچاله شده دور گردنش رو کمی ازاد کنه ولی تهیونگ قوی تر از این حرفا بود

تکون محکمی بهش داد

:«جوابم رو بده حرومزاده!»

جونگکوک خندید
:«کمی معروفیت برای خودم خریدم اونم با روباه خندان»

مردمک چشمش بزرگ شد و پسر رو محکم به دیوار کوبوند، جونگکوک اخی گفت، تهیونگ محکم صورت پسر رو در دست راستش گرفت و مجبورش کرد بهش نگاه کنه

:«کار احمقانه ای کردی، تو نمیدونی این صنعت میتونه نابودت کنه»

:«من چیزی برای از دست دادن ندارم»

:«یعنی هیچ خانواده ای، دوستی نداری؟»

جونگکوک محکم دست مرد رو پس زد، اخماش توهم رفته بود

:«از بچگی تو یتیم خونه بزرگ شدم وقتی هیجده سالم بود مردی من رو به سرپرستی گرفت اون یه منحرف لعنتی بود که برای دیکش حاضر بود هرماری بکنه اون میگفت بدنم تحریکش نمیکنه و ظرافت کافی برای ارضا کردنش رو ندارم، فکر میکردم چون تایپش نیستم در امانم ولی پارک بجز سکس یه یچیز دیگه هم ارضا میشد، اونم کتک زدن بود؛ شبا من رو تو اتاقش تا جایی که خوابش ببره کتکم میزد یه بار وقتی چنگش زدم تمام ناخنام رو از ته کشید و تهدیدم کرد یه یک بار دیگه اینکار رو بکنم دندونامم میکنه، فکر کردی برام مهمه کی فیلمم رو نگاه کنه؟»

تهیونگ با حیرت به پسر عصبانی خیره شد
چطوری همچین چیزی ممکن بود و چطوری جونگکوک این همه درد رو ازش مخفی کرده بود

:«پس چطوریــــ»

سوالش رو میدونست

:«یه شب وقتی خوابیده بود، پول یکی از معاملاتش روی میزش بود، اون رو برداشتم و باهاش فرار کردم اومدم سئول؛ اون پول تونست سه سال از زندگیم رو تامین کنه با باقی موندش کلاس تو رو ثبت نام کردم، خونه ای نداشتم، پولیم نداشتم پس باید کاری میکردم تو جذبم بشی»

تهیونگ دستش رو مشت کرد

:«یعنی مارک، سوجون همه اینا کار خودت بود؟»

جونگکوک کمی فکر کرد

:«بگی نگی»

باورش نمیشد مثل یه بچه گول خورده بود، گول زیبایی و معصومیت نمادین پسر رو خورده بود

جونگکوک چمدون لباس هاش رو از کمد برداشت

:«حالا اگه اجازه بدی باید برم»

دستش رو گرفت

:«کجا؟»

روباه خندان به احمق بودن تهیونگ خندید
:«اون بچه بازیت داده و تو هنوز نگرانشی؟ عجب احمقی هستی»

تهیونگ اهمیتی به روباه خندان نداد

جونگکوک دستش رو ازاد کرد

:«با پخش شدن فیلم  بازگشت روباه خندان بعد از این همه سال من حسابی معروف شدم و چند تا کمپانی های معروف بهم پیشنهاد کار دادن، دیگه نیازی به تو و خونت ندارم»

:«چـ.. چی؟»

پوفی کشید

:«کری؟دیگه نیازی بهت ندارم»

تهیونگ دستش رو قلبش گذاشت و روی رانوهاش افتاد

خواست از در بره بیرون کهـ..

:«چرا اینارو بهم گفتی میتونستی به نقش بازی کردنت ادامه بدی»

پسری چرخید و نگاهی بهش انداخت

:«دیر یا زود میفهمیدی، میخواستم قبل از اینکه ازم متنفر بشی داستان منم رو بدونی»

لحظه ای مکث کرد

:«تو مرد خوبی هستی تهیونگ، امیدوارم ادمایی مثل من دیگه تو زندگیت نیان»

شاید جونگکوک خیلی کارها کرده باشه ولی این اولین باری بود که داشت حقیقت رو میگفت

از اتاق بیرون رفت و چند ثانیه بعد صدای بسته شدن در ورودی تو خونه پیچید

الان چه اتفاقی افتاد؟ پسری که فکر میکرد میتونه باهاش اینده ای داشته باشه ازش سو استفاده کرد و روباه خندان رو بعد از یازده سال بیدار کرد و بعد تنهاش گذاشت؟

:«لعنتی، لعنتی، لعتتی»

سرش رو محکم به دیوار پشتش می کوبید و به خودش لعنت میفرستاد بازم گول خورده بود

اشکاش سرازیر شدن و اجازه دادن مرد بیشتر حس حماقت بکنه

:«دیگه هیچ وقت نمیخوام ببینمت جئون جونگکوک!»

ولی خبر نداشت سرنوشت برنامه دیگری براش داره

***

نویسنده صحبت میکنه، سلام چطورین خواستم از این نبودم عذر خواهی کنم افسردگی و عادت ماهانه باعث شده بود از خودم بیزار بشم؛ ممنونم از صبوریتون و درمورد چپتر بعدم بگم که ها ها😈

 🔞porn master class🔞 ll vkook Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang