۵. رالف خرابکار؛

1.5K 343 157
                                    

_صبح به‌خیر!

پخش‌شدن صدایی بلند و آشنا اون هم درست کنار گوشش، باعث شد شوکه و ترسیده از خواب بپره و درحالی که فوراً نیم‌خیز می‌شد، اطرافش رو نگاه کنه.

تونست تهیونگی که کنارش روی زانوهاش ایستاده بود و بهش می‌خندید رو ببینه و بعد درحالی که با گیجی به ساعت کوکی روی پاتختی نگاه می‌کرد، پرسید:

_ساعت چنده؟ خواب موندم؟

تهیونگ با انرژی‌ای که معلوم نبود اون وقت صبح -درحالی که نیمه‌شب مست به خواب رفته بود- از کجا نشأت می‌گرفت، فوراً پاسخ داد:

_ساعت شیش و نیمه، هنوز نیم ساعت تا تایمی که باید بیدار بشی مونده.

جونگ‌کوک گیج‌تر از قبل دستش رو توی موهای پریشونش فرو برد تا کف سرش رو بخارونه و درحالی که درک نمی‌کرد اون هایبرید چرا این‌قدر سرحال و هیجان‌زده‌ست، پرسید:

_پس چرا بیدارم کردی؟

_پیش خودم گفتم باحال می‌شه اگر امروز همه‌چیز برعکس باشه و من بیدارت کنم؛ نه؟

پسر کوچیک‌تر درحالی که حالا دست‌هاش رو هم روی تخت گذاشته و چهار دست و پا شده بود، پاسخ داد و با چشم‌های درشتش صورت پسر مقابلش رو برانداز کرد.

جونگ‌کوک فقط... نمی‌فهمید؟ دم اون دورگه به‌طرز واضحی داشت از روی هیجان تکون می‌خورد و گوش‌هاش برخلاف حالت همیشگی و طبیعی‌شون که روی موهاش کنار سرش می‌افتادن، حالا سیخ بالای سرش ایستاده بودن؛ اما یه چیزی با همیشه فرق داشت و نمی‌دونست که اون چیه.

یه دستش رو روی صورتش کشید و دست دیگه‌اش رو حرکت داد تا پتو رو از روی بدنش کنار بزنه.

_جالب بود.

_هی! چرا واکنشی به صورتم نشون ندادی؟

تهیونگ معترضانه پرسید و پسر بزرگ‌تر دوباره نگاهش رو به صورت هایبرید مقابلش داد. چشم‌هاش رو روی اجزاش چرخوند و بعد طوری که انگار تازه نگین‌های کوچیک و بزرگ روی گونه‌هاش رو دیده بود، ابروهاش رو از روی شگفتی بالا انداخت. حالا متوجه شده بود که چی فرق می‌کرد.

_واو! چقدر باحاله.

این رو درحالی گفت که انگشت اشاره‌اش رو جلو می‌برد تا یکی از اون نگین‌ها که رنگ صورتی ملایمی داشت و قلبی‌شکل بود رو لمس کنه و تهیونگ لبخند زد.

_بامزه شدم، نه؟

این رو درحالی پرسید که مستقیم با چشم‌های درشت و لبخند گنده‌اش -و البته دم قهوه‌ای رنگی که پشت‌سرش تکون می‌خورد و به چپ و راست می‌رفت- از فاصله‌ای کم به چشم‌های جونگ‌کوک نگاه می‌کرد و وقتی که اون سرش رو به نشونه‌ی مثبت تکون داد، فوراً گردنش رو به‌سمت پایین خم کرد تا موهاش رو نشون بده و با زبون بی‌زبونی ازش درخواست کنه که «تپ‌تپ»ـش کنه.

Love (Fu.ck) Me (Kookv)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ