part 10

89 14 0
                                    

تهیونگ اروم تو چند قدمیه کوک وایستاد و داشت با بهت و تعجب به فریادای توی ذهن کوک گوش میداد !!!!


KOOK :

من ....برای چی ...اینجام ....؟
چرا ....؟ چرا .... چرا ...چرا ....چرا چرا چرا ؟؟؟

ماااااماننننن .... با تواممممم .... میدونم داری صدامو میشنویییی !!!!!

اینهمه سال ....*نفسشو که با بغض همراه بود صدا دار بیرون میده * ....
داشتی ... توی دنیایی که معلومم نیست چه جهنمیه زندگی خوشتو میگزروندی .... بعد .... تنها پسرت .... داش..داشت
اینهمه درد و عذاب میکشید ؟؟؟؟؟

من ... شکنجه شدم !!!
من ‌... ادمای ... اطرافمو از دست دادم !!!
من ... مرگ بهترین کسایی که جونمو نجات دادنو دیدم !!!
من ... من ....من ....

_ من شکستهههههه شدممممممممم !!!!
مننن خورددد شدممممم !!!!و تو فقط داشتیییی منووو ازون بالاااا تماشااا میکردیییییییییی ؟؟؟؟؟ *باداد*

WRITER :

حرفایی که کوک تو ذهنش داشت به کسی که دیگه وجود

نداشت میزد ، انقدری دردناک بود .... که تمام اون حرفا ...

بدون کنترل کوک ، از دهنش خارج شد !!!
:
:
:
:

تهیونگ توی دلش اون مادر بیرحمو حرومزاده ای که پسرشو اینجوری رها کرده بود رو  داشت فوحش میداد ....
یهو بعضی از حرفای کوک توی مغزش از دوباره پلی شد !!!

اون شکنجه شده بود ؟؟؟ واسه چی ؟؟؟؟

اون ادمای اطرافشو از دست داده بود ؟؟؟واسه چی ؟؟؟

چه کسی جونشو نجات داده بود که اون براش بهترین کس بود ؟؟؟؟ واسه چی مرده بود ؟؟؟؟

تهیونگ خودشو نزدیک کوک کرد تا کوک متوجه حضورش بشه ....
ولی انقدر غرق در گریه کردن بود که هیچی جز درد اونم درست وسط قلبش ، متوجه نمیشد !!!

* اشکالی ... نداره کوک ... تو ، یه ‌... جنگجویی !!! فقط یه جنگجو میتونه با تمام دردایی که کشیده و زخمایی که خورده ، بازم پاشه ... و با لبخند شروع به جنگیدن کنه !!!

تو ... حتی امروز ... نزاشتی ، کسی که قرار بود جلوی چشماش عشق زندگیش .... کشته بشه ‌!!!!

چون ... خود مادر بیرحمت ... بهت گفته بود ، تمام ادم های روی کره زمین ... حق زندگی دارن ! و کسی حق خراب کردن و گرفتن زندگی اونارو نداره !
نباید بزاریم اونا ازمون بگیرنش !....

تهیونگ از این تغییر مود کوک چشماش درشت شد !!!!
چطوری این پسر انقدر سریع خودشو قانع میکنه ؟؟؟

خودشو برد جلو تر که دقیقا هم همراستای کوک شد ...

* یا ... خدا ... این دیگه کیه ؟؟؟ پدر که نیست ... چون جستش از پدر بزرگتره !!!
نکنه میخواد منو بدزده ؟؟؟؟
ی...یا... بخاطر اینکه جون ملکرو نجات دادم منو بکشه؟؟؟؟؟!!!!
هوفففف.... اروممم ... اروم باش کوک....
خوتد بزن به اون راه که نمیبینیش !!!اره ... همین کارو بکن ...
افرین !!!  *

تعهد ....obligationWhere stories live. Discover now