JENNI :
= چرا ؟؟؟
× من وقتی داشتم از قصر بیرون میومدم به نگهبانام گفتم بازم ادم بفرستن چون داشتن تعقیبمون میکردن ...
= هوم ... عالیه پس ... اوه !!! فکر کنم ادماتو دارم میبینم !!!
× کو کو کو ؟؟؟؟ کجاننن ؟؟!!!وقتی گفت نگهبانامو داره میبینه با تمام ذوقم پردیم سمتش و تو چندسانتیش به بیرون نگاه کردم و دیدم اوناهم از لابلای درختا دارن میان سمت همونایی که داشتن میومدن سمت هتل !!!
با ذوقم پریدم تو بغلش و محکم بغلش کردم ... چون قرار نبود الان ... اینجا ... تو این مقعیت ... بمیرم !!!×ارههههههههههههههه !!!!
= ملکه تو واقعا خیلی شیرینی ... (خندیدن)...
× چی ؟ نخیرم ... اصلانم اینطور نیست ....این حرفو زدم و خواستم از بغلش جدا بشم که محکم کمرمو گرفت و کشید سمت خودش !!!
اون واقعا قدش بلند بود !!!زورشم زیاد بود و من ... اشتباهی ... دستمو قالب سینش کردم !!!! با تعجب بهش نگاه کردم ...
که یهو دیدم دستشو برد زیر زانوهام و بلندم کرد !!! منو برد سمت تخت و گذاشت روش ....
رفت سمت یه قفسه ی بزرگ که کلی بطری توش بود و یکیو برداشت و نشست کنارم ...
= خب ... میخواستی بیشتر اشناشیم .... اسمت چیه ملکه جوان ؟ ...
×(تکخند) ... یعنی میگی اسم ملکه ی سرزمین اسمان خونینو نمیدونی ؟ ...
=من میخوام از دهن خودش بشنوم ...* یه قورت از نوشیدنی میخوره * ...
× خب پس ... اسمم پارک جنیه ... توچی ؟؟؟
=.... * یه قورت دیگه از نوشیدنی میخوره *؛
×یاااا ... به منم بده خب ... همشو خودت خو.....بقیه حرفم با گرفتن چونم و کوبیده شدن لباش رو لبام قطع شد !!!!! کل نوشیونیه تو دهنشو ریخت تو دهنم ... منم ... بطور ناخواسته ... همشو قورت دادم که لباشو ازم جدا کرد و دم گوشم زمزمه کرد :
= تو میتونیلیسا صدام کنی ....
× چ...چط...چطور جرعت میکنی ؟؟؟؟ پات... پاتو ...از گلیمت درازتر کردی .... می..میدونی مجازاتش چیه ؟؟؟؟
= اگه شما چیزی نگی که کسی نمیفهمه (خندیدن) ...
×چ...چی ؟؟؟دهنشو پر کرد و منو رو تخت انداخت و روم خیمه زد ... لبای نرمش ... منو داشت دیوونه میکرد ... نمیتونستم حرکتی کنم ... انگارجادویی بود !!!
همچنان که داشت اروم اروم نوشیدنیه تو دهنشو بهم میداد ، منم برای نریختنش کلشو یجا قورت دادم که باعث شد گلوم بسوزه ....× ( سرفه ) ... می .... میسوزونه ...
= عادت میکنی ...
× می...میشه ...اینکار...اینکارو نکنیم ... من ... حتی تورو نمیشناسم ... و نمیدونم کی هستی ... و ... اگه پادشاه بفهمه ... کله هردومونو میکنه ...بعد این حرفم یه بوسه رو پیشونیم زد و از روم بلند شد ... منم اروم بلند شدم و سرمو پایین گرفته بودم ... خب ... اخه همچی داشت سریع پیش میرفت ... من تنها چیزی که ازش میدونم اسمشه ...
از رو تخت بلند شد و اومد جلوم زانو زد !!! یکی از دستامو گرفت و روش بوسه ی ارومی زد ...
YOU ARE READING
تعهد ....obligation
Fanfiction* ویرایش تموم شد میتونین بخونین 🙏🙏🙏* بعد قفل کردن در رفت سمت جئون و بهش دستور داد بلند بشه ... جئون از جاش پاشد ولی با حرفی که کیم زد سرجاش خشکش زد ... +میکنمش پنجتا .... _ چ...چیو...هعع ... میکنین ...پنج..هعع...پنجتا ...؟؟؟ +چون رو افکارت قفل گ...