part 35

26 2 0
                                    



_ بله * زمزمه وار *
+ چیشده ؟
_ چیزی نشده* زمزمه وار*
+ پس چرا قیافت اینجوریه ؟
_ .....
+ عاه..... جئون ! ... منکه عذرخواهی کردم ... چرا هنوزم قهری ؟
_ ولی تو بازم با من بد میشی ...
+ من اگه بازم باهات بد بشم تو اتیش جهنم میسوزم قندکم .... تورو خالقت ازم دوریی نکن ....

* عععععیییششششششش*

جئون بخاطر اخرین دعواشون تصمیم گرفته بود ایندفعه زمان بیشتری کیمو عذاب بده و کیم فکر میکرد بعد از هشتمین بار عذرخواهی و التماس کردن جئون بخشیدتش ...

بعد از حرفای کیم و سکوت جئون دیگه چیزی بینشون رد و بدل نشد و الفای نگران ما  ، جلوی قصرِ پادشاه سرزمین جنگل افسانه ها ، جانگ هوسوک از اسبش پیاده شد و روبه نگهبانایی که تازه شیفتشون عوض شده بود با عصبانیت گفت :

+ احمقا دروازرو باز کنین *باداد*
/\ ما مجوز ورود شما رو به قصر نداریم ...
+ از کی تاحالا برای ورود پادشاه مجوز لازم شدید * باداد* ؟؟؟؟؟
/ گفتید ... پادشاه ... ؟؟؟؟
+ احمقا * باداد و عصبی * !!! من پادشاه سرزمین اسمان خونینم !!! تا دستور سلاخیتونو ندادم ، لشتونو از جلو چشام گم کنین !!!

بعد از داد و بیداد های کیم درست جلوی دروازه ، اون نگهبانا دستور باز کردن راهو دادن و گذاشتن کیم و جئون وارد محوطه‌ی قصر بشن ..‌..

جئونم درست وقتی که دروازه باز شد از اسبش پیاده شد و همراه کیم ‌وارد قصر شد ....

کیم تهیونگ که انگار اومده بود خونه خودش و انگار تک تک سوراخ سنبه های اون قصرو میشناخت ،‌ از پله ها بالا رفت و توی طبقه‌ی دوم رو اولین مبل راحتی و بزرگی که دید لش کرد !!!!!

+ آههه ... بالاخره ...
_ پس ... جانگ هوسوک کجاست ؟؟؟
+ احتمالا رف..... تو از کجا اسمشو میدونی ؟
_ * پوکر * محض اطلاعت کتاب هایی وجود داره که در مورد شما  ها توشون نوشته شده ....
+ ... درست میگی ... یادم نبود ...
_ تو چی یادت میمیونه * زمزمه وار *
+ چی ؟؟؟؟
_ هیچی ... چیزی نگفتم ...

 جو ساکت و بیروح بینشون با پخش شدن بوی پخته شدن کوکی
های تازه ، جئونو به حرف دراورد !!!!

_ این بوی کوکیههه !!!! * خوشحال *
+ ا..اره خب ...* متعجب*
_ من کوکی میخواممممممم ... * ملتمسانه*
+ * تکخند * ... اگه بیای بغلم بشینی میگم بهت دوتا سینی پر کوکی بدن !!!
_ واقعاااا ؟!؟!؟!؟

کیم به خودش اومد و دید جئون روی پاهاش دراز کشیده !!!

+ جات راحته ؟؟؟؟
_ اوهوم ....

جئون کمرشو به دسته‌ی مبل تکیه داد و خودشو پایینتر کشید و پاهاشو به اونیکی دسته‌ی مبل رسوند ....
* رو مبل دراز کشید درحالی که کیم زیرش‌نشسته بود :/*

+ *تکخند *بنظرت زیادی راحت نیستی ....
_ من هرچقد راحتتر باشم تو باید کوکی های بیشتری برام بگیری ...* با رضایت *

تعهد ....obligationOù les histoires vivent. Découvrez maintenant