part 9

242 35 21
                                    

felix's view:

با برخورد نور خورشید آروم چشمامو باز کردم....
چرا انقدر سرم درد میکرد؟ چرا سرم بهم وصل بود؟
وایی احمق نباش فلیکس.وسط ضبط یهو غش کردی بی مغز
لعنت بهت.یعنی هیچ کارو نمیتونی درست انجام بدی.میمردی حداقل اون سکانس کوفتی رو تا آخر ضبط کنی؟ وای خیلی بی عرضه ای

ولی....دقیقا چی شد؟ با سویون داشتیم ضبط میکردیم یهو همینطوری بی جهت غش کردم؟ خاک تو سرم خب

وایسا ببینم...چرا پاهامو نمیتونم تکون بدم...

سرمو یکم بالا میارم و با دیدن چانگبینی که روی پاهام خوابش برده لبخند بی جونی میزنم

این احمق تمام شبو اینجا بوده؟یعنی وایسا ببینم...اصلا چند وقته عین احمقا رو تخت خوابیدم؟ دیشب فیلمبرداری بوده دیگه مگه نه؟ بیشتر که نشده؟

گوشیم رو برمیدارم و با چک کردن تاریخ خیالم راحت میشه

سعی میکنم بدون بیدار کردن چانگبین اروم از جام بلند بشم ولی تلاش بی فایده ای بود و بیدارش کردم

حتی از پس بیدار نکردن کسیم بر نمیام. همینقدر بی عرضه

چانگبین با دیدن اینکه بیدارم سریع از جا میپره و بغلم میکنه.این مرد خدای بزرگ جلوه دادن چیزاست.دراما کویین واقعی

چانگبین:میدونی چقدر نگرانت شده بودم احمق؟؟؟؟ وایی چرا تو انقدر به فکر خودت نیستییی.

فلیکس:وایسا ببینم. جدی جدی داری گریه میکنی؟؟؟

چانگبین:یاااا.کی گفته گریه میکنم.منو بگو نگران این احمق شدم

وایی خدا چرا این بشر انقدر گوگولیه. البته، فقط از نظر اخلاقی.در غیر این صورت بیشتر شبیه بوکسوریه که برای مافیا کار میکنه. غیر منطقیه ولی بهش میاد

آروم سوزن سرمو از دستم کند و با الکل جای چسبش رو برام تمیز کرد و جلو خونریزیشو گرفت

فلیکس:انقدر جنتلمن بودن بهت نمیاد

چانگبین:ها؟؟ مگه چمه. خیلیم جنتلمنم

فکر کنم یکم...زیادی حرفمو جدی گرفت چون اخماش بدجوری تو هم رفت

فلیکس:جناب جنتلمن.بهم توضیح میدی دیشب چی شد دقیقا؟

چانگبین:بیام بریم صبحونه بخوریم برات توضیح میدم

فلیکس:اول میرم حموم

چانگبین:پس من میرم صبحونه درست کنم تا تو بیای

سر تکون دادم و و به سمت حموم رفتم.تمام مدت زیر دوش فقط به این فکر میکردم که دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ اصلا چرا اینطوری شده بودم؟

داشتم لباس میپوشیپم که.... واییی جونگین اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟؟ یعنی چانگبین بهش گفته بود؟

Act of loveWhere stories live. Discover now