Act of love

part 29

writer's view:

یعنی نمیشد فقط از خواب بیدار بشه اینا همشون یه رویا شیرین باشه؟هرچند همین الانشم واقعا خوشحال بود که اون کابوس لعنتی واقعی نبود اما هنوزم این اصلا دلیل خوبی نبود که برای شرایطی که توش بود غر نزنه

فلیکس:هیون؟؟صدامو داری اصلا؟؟

هیونجین:آره عزیزم.ببخشید یکم احساسی شدم بهش فکر نکن.بیا باید غذاتو بخوری

فلیکس:اشتها ندارم اصلا

حالت چهره هیونجین در صدم ثانیه از گیجی و استرس زیاد به اخم و نگرانی تغییر کرد.فلیکس میخواست خودشو بکشه یا هیونجینو؟

هیونجین:فلیکس اذیتم نکن.باید همشو بخوری

فلیکس:واقعا جذابی

هیونجین با گیجی دوباره نگاهشو به فلیکس داد:ها؟؟

فلیکس:فقط به عنوان یه مرد جذاب نیستی به عنوان دوست پسرم جذابیتت حتی ده هزار برابره

هیونجین برای چند ثانیه تمام سختی هایی که تو این چند ماهه کشیده بود رو به طور کامل فراموش کرد.فقط خودش میدونست چقدر دلش برای فلیکس تنگ شده بود و حالا فلیکسش جلوش بود،داشت باهاش صحبت میکرد و بیشتر از همیشه هیونجین رو عاشق خودش میکرد

هیونجین:لطفا دیگه هیچوقت تنهام نزار فلیکس.شاید وقتی نباشی به خاطر دیدن دوباره خنده هات و شنیدن صدات دووم بیارم ولی وقتی دوباره میبینم و میشنوم اونجا مرگ منه .

فلیکس با لبخند جواب داد:یه افسانه هست که میگه مردم وقتی دلتنگ کسی میشن یعنی طنابی که بین قلب اون دونفر بسته شده کوتاه تر از اونیه که بتونه فاصله زیاد رو تحمل کنه اما اگر کنار کسی که دوستش داری بودی و بازم دلتنگش شدی یعنی اون طناب از بین رفته و یه قدرت پنهان بینتون وجود داره که اون عشقه.نیرویی که معیار فاصله رو بلد نیست و برای زنده موندن به وجود نفر دوم نیاز داره

هیونجین:حسم بهت نه عشقه نه دلتنگی.با کلمات غیر قابل توصیفه درست مثل زیباییت

فلیکس ریز خندید و گفت:قرار نبود لاس بزنیا

هیونجین:همین که الان نمیتونم به فاکت بدم خودش بدترین عذابه توروخدا سخت ترش نکن

فلیکس:نمیتونی هوم؟

هیونجین:فلیکس نکن.تازه به هوش اومدی قرار نیست کاری بکنیم.وسوسم نکن....لطفا

فلیکس از قصد پتوی روی پاهاش رو کمی کنار زد تا بیشتر در معرض دید هیونجین باشه و گفت:من که کاری نمیکنم عزیزم

هیونجین به سختی آب دهن رو طوری که سیبک گلوش تکون بخوره قورت داد و سعی کرد نگاهش رو از پاهای خوش فرم فلیکس بدزده و دوباره پتو رو روی پاهاش انداخت