part 25

222 36 60
                                    

Song recommendation:fear on fire-ruelle

Writer’s view:

فلیکس:اون چی...چی بود؟

هیونجین:گلوله

بدون اینکه به فلیکس حتی وقتی برای تعجب کردن بده با عجله دستش رو کشید و قبل از اینکه گلوله دوم درست بهش برخورد کنه از رو تخت بیرون کشیدش.تقریبا زیر پنج صانیه ردوشون لباس پوشیده بودن و دم در وایساده بودن.فلیکس واقعا شوکه شده بود.هضم اتفاقی که داشت میوفتاد براش زیادی سخت و غیر قابل باور بود اما هیونجین بهش حتی فرصت فکر کردن هم نمیداد.تقریبا ده ثانیه بعد از برخورد دومین گلوله به خونه هردوشون توی پارکینگ بودن و هیونجین با استرس بی سابقه ای سعی میکرد حالا کلید ماشینش رو پیدا کنه

هیونجین:سوار شو زودباش

فلیکس با گیجی فقط به هیونجین اعتماد کرد و به سرعت سوار ماشین شد.فلیکس واقعا ترسیده بود و سرعت دویست کیلومتر بر ساعت ماشین هم اصلا کمکی که به کمتر شدن ترسش نمیکرد.اونقدر شوکه و ترسیده بود که حتی نمیتونست به هیونجین بگه آرومتر بره.درسته که اون پسر عاشق سرعت بود و دویستا هم چیزی نبود که معمولا بترسونتش اما همه اتفاقات دست به دست هم داده بودن تا اون روز فلیکسو از ترس سکته بدن و البته که هیونجین واقعا راننده خوبی نبود و تقریبا هر پنج ثانیه نزدیک بود یا به عابر بزنن یا موتور

بعد از چیزی حدود نیم ساعت رانندگی و میانبر زدن برای پیچوندن ترافیک های سئول حالا به یه جنگل رسیده بودن که حداقل ماشین هایی که کنار جنگل پارک شده بودن نشون میداد اونقدرا هم تنها نیستن و یه جنگل تفریحیه.این هم خوب بود هم بد

هیونجین:گوشیت

فلیکس:ها؟
هیونجین بدون تلف کردن وقت گوشی فلیکس که نمیدونست چطوری اصلا وقت کرده بود از کنار تختش برش داره رو از جیب شلوارش برداشت و توی دره کنارشون پرت کرد

فلیکس:تو الان...

هیونجین:خیلی منطقیه که ردیاب بهت وصل کرده باشن

فلیکس:احمق اونو نمیگم.گوشیمو انداختی دقیقا تو دره ای که کنارمونه.فکر میکنی پیدامون نمیکنن؟؟کارگردانی دیگه فیلم زیاد میبینی.از اینجا برو قراره بیان اینجا شک نکن.قبل از اینکه جایی بری هم اول باید هردومون لباس جدید بخریم.فکر میکنی کجا زندگی میکنی هوانگ؟ برای نصب ردیاب آخرین گزینه گوشیه.لباسات اولین گزینه برای ردیابه.من و تو امروز صبح که بیدار شدیم همون لباسای دیشبو پوشیدیم.پس اگر کسی دیشب تو لباسامون ردیاب گذاشته باشه هنوزم بهمون وصله

هیونجین واقعا از این همه اطلاعات فلیکس شوکه شده بود اما بیشتر از اون از این شوکه بود که فلیکس بدون هیچ استرسی و مثل همیشه داشت باهاش حرف میزد.خب شاید الان بهترین موقع برای ستایش هنر های بازیگری فلیکس بود چون اون پسر واقعا ممکن بود هر لحظه از شدت استرس غش کنه و هیونجین حتی فکرشم نمیمکرد اون پسر چقدر استرس تو وجدش رو داره مخفی میکنه

Act of loveWhere stories live. Discover now