_ هیچ مدرکی نداشتن. هیچ شاهدی هم وجود نداشت که بگه من 13 رو از توی عمارت دزدیدم و آوردمش پیش خودم. پس سوکجین مجبور شد من رو آزاد کنه، ولی مرتیکه دراز من رو تعلیق کرد. ریده شد تو زندگیم
یونگی با خونسردی گفت و کامی عمیق از سیگارش گرفت. هوسوک با گیجی پلک زد:
_ چطور هیچ شاهدی وجود نداشت؟
_ چون من دهن هاشون رو با پول بستم.
مرد بار دیگه با خونسردی جواب داد و یونجی و هوسوک، نگاه کوتاهی به همدیگه انداختند._ مطمئنم الانم زیر آپارتمان یه ماشین مشکی لعنتی گذاشتن تا من رو دید بزنه
رنگ از صورت هوسوک پرید:
_ چی؟!
_ آره. الانم تو هم زیر نظر اونایی
_ دود!!
هکر نالید و با اخم به رئیس پلیس که حالا دیگه هیچ سمتی نداشت، نگاه کرد._ چیه؟!
_ الان دیگه نمیتونم برگردم پیش جیمین!
یونگی با گیجی پلکی زد و سپس با چهره ای درهم، غر زد.
_ فاک....یادم رفته بود.....
یونجی با تاسف شقیقه اش رو مالید.
_ خب....الان برنامه چیه؟
دخترک پرسید و به دو مرد نگاه کرد. یونگی خودش رو روی مبل رها کرد و سرش از پشت آویزان شد. در سکوت و کلافگی، دستش رو بلند کرد و سیگارش رو کشید._ دلم براش تنگ شده....
نجوای درمانده و آرام مرد بزرگتر، توی واحد کوچک هکر اکو شد.
_ دلتنگی رو نگهدار برای بعدا. زندگی کیوتی توی خطره. باید یه فکری بکنیم
همگی سکوت کردن و یونگی با کلافگی موهاش رو بهم ریخت.
_ فرار کنیم؟ بریم به یک جزیره دور افتاده؟!
یونجی و هوسوک آهی برای حرف های مرد کشیدند._ باید از اینجا ببرمش. وگرنه اونو میکشن....معلوم نیست باهاش چیکار میکنند. نمیتونم جیمین رو از دست بدم.....
_ کیوتی فعلا جاش امنه، جونگکوک کنارشه و اون تنها نیست.
یونجی با گیجی پلک زد:
_ جونگکوک کیه؟
_ داداشِ هوسوک
_ هوسوک کیه؟یونگی به چهره سوالی خواهرش نگاه کرد و با تاسف پوزخندی زد:
_ خواهرم رو بوسیدی و اون هنوز اسمت رو نمیدونه
هوسوک با شرمندگی نگاهش رو دزدید و سعی کرد با چشم های دخترک برخورد نکنه.
_ ه..همه چیزو برات توضیح میدم....بعدا.
کمی مکث کرد:
_ قول میدم.............................
تهیونگ هر چند دقیقه به چند دقیقه، نگاهش رو از جاده میگرفت و به نقشه روی مانیتور ماشین میداد.
کم کم داشت بخاطر قبول کردن این مسئولیت پشیمون میشد، ولی نمیتونست الان عقب بکشه. نه تا وقتی که جیمین توی خطر بود و نه تا وقتی که رئیس پلیس با لحنی مودب و ملتمس ازش خواهش کرده بود که به دیدن جیمین بره.
پس تهیونگ اینجا بود، توی گوانجو، نزدیک خونهِ پدری هوسوک....
ماشین غولپیکر و گرون قیمتش برای اون منطقه و ناحیه، بیش از اندازه سنگین و بود.
ESTÁS LEYENDO
Fox [Yoonmin]
Fanfic↴ేخلاصه جیمین باید اون شب کشته میشد تا دولت بتونه به راحتی تمام اون آزمایشات رو نابود کنه. ولی یونگی با سرپیچی از فرمان دولت کره، اون روباهِ سرتق رو به خونه اش آورد.... چرا؟ چون مین یونگی فضول ترین مردِ روی زمین بود _ من حاضرم برات بمیرم...! پسرک ه...