P.01

78 16 0
                                    

ساعت ۶ صبح بود و خورشید هنوز روی خوشش رو به
کسی نشون نداده بود
صداهایی که از پشت هدفون سیاه رنگش میشنید نا
واضح بودن. با ضربهای که به بازوش خورد از عالم نیمه
هوشیاری بیدار شد و به کسی که به بازوش ضربه زده
بود نگاه کرد
×یونگی پاشو پرواز آمریکا رو اعلام کردن
بلند شد و دنبال منیجرش راه افتاد بعد بازرسی بدنی و
چک کردن پاسپورتشون دوباره به راه افتادن
همیشه داخل بخش فرست کلاس نشسته بود و عالم
خواب دوباره داشت بهش التماس میکرد تا بخواب بره و
یونگی کی بود که درخواست عزیزترینشو رد کنه؟
راستی معرفی نکردم، مین یونگی امگای ۲۸ ساله‌ی اهل
کره‌ی جنوبی یه خواننده و آهنگساز مشهور در سطح
جهان ، بعد از شیش سالی که سختی کشیده بود حالا
توی جایگاهی قرار داشت که دلش میخواست
از بچگی این آرزوی یونگی بود تا آهنگساز و خوانندهای
بشه که توی کل دنیا تمام مردم به اهنگاش گوش میدن و
اون حالا اینجا بود
بین مردمی که انتظارشو میکشیدن تا شاهکار متولد کرهی جنوبی پا به خاک آمریکا بزاره و زنده براشون اجرا
کنه
چشماشو با فکر اینکه فردا تقریبا ساعتهای ۸ برای
هزاران هزار نفر اجرا میکرد خوابش برد.این کنسرت بی
شک یکی از بهترین کنسرتاش میشد. باید هم میشد
یونگی براش تمرین کرده بود بارها و بارها آهنگهاش رو
توی استودیویی که توی خونش بود تمرین کرده بود و
غیر از اون، اون یونگی بود بهترین اهنگساز و رپر
همه توی تلاطم بودن. آماده کردن استیج بیشتر از اون
چیزی که فکرشو میکردن طول کشید و این اجرا با باقی
اجراها فرق میکرد. خب میدونید آتیش بازی و این چیزا
دستی یه هودی مشکی که تنش بود کشید و دوباره
مایک (میکروفون) سیاه رنگشو توی دستاش گرفت
نمیدونست این بار چندمیه که داشت تمرین میکرد و
بیتهایی که حاصل احساسات مختلف بودن رو میخوند
و با ریتم و چیزایی که منیجرش گفته بود بدنش رو تکون میداد. اون مرد چاق و حوصله سر بر از هر
فرصتی برای دستور دادن بهش استفاده میکرد و براش
مهم نبود یونگی ملقب به شوگا و آگوست دی میتونست
با یه حرف تمام دودمانشون رو به باد بده
البته برای کسی مهم نبود تا اون عوضی پاشو از این
عرصه بیرون میکشه یا نه
دقیقهها همینطوری میگذشتن و یواش یواش وقت این
بود تا طرفدارا از سراسر نقاط این کرهی زمین جایی
بشن که مین یونگی بود
صدای جمعیتی که توی جایگاه نشسته بودن و یک صدا
آگوست دی رو صدا میزدن قلب آیدل رو به تپش
مینداخت. این صدا تنها صدایی بود که میخواست تا
آخر دنیا بهش ساعتها گوش بده
صدای جیغ و تشویقها... صدای مردمی که با ضرب
اسمشو فریا میزدن بهترین ملودی برای گوشهای
آهنگسازمون بود
یونگی دیگه از این زندگی چی میخواست؟
اون زندگی آروم و یک نواخت خودشو داشت که تنها
هیجان و استرسش مربوط میشد به شغل رویاییش که
اونم با جون و دل قبول میکرد
همه چیز تحت کنترل بود. جمعیتی که انتظارشو
میکشیدن بکاپ دنسرها و نوازندهها
اروم و شمرده شمرده روی بالا بری که اونو روی استیج
میبرد رفت. چراغا خاموش شدن و صداها بلند تر
هیجان جاری توی رگهای پسر امگا بیشتر و بیشتر شد
بالا بالا رفتن بالابر، چراغهای فرسنل به سمت پسر امگا
نشانه رفتن و مردم هیجان زده از اینکه خوانندهی مورد
علاقشون رو میتونن از نزدیک ببین لایت استیکای
بمبیشونو تکون دادن
حرکت اون نورهای بمبی داخل دست طرفدارا مثل
اقیانوسی خروشان بود که یونگی رو برای غرق شدن
داخلش دعوت میکرد
موسیقی پخش شد و یونگی دچیتا رو خوند.این آهنگ
واقعا میتونست باعث تخریب این استادیوم بشه فقط
کافی بود دچیتا پخش بشه و مردم با ریتمش بالا و
پایین بپرن
فقط اون بود که میتونست این اقیانوس خروشان رو
به سلطهی خودش در بیاره
+از همتون ممنونم که به این اجرا اومدین... عامم راستش وقتی اومدم اینجا خیلی هیجان زده بودم از
وقتی که سال پیش برای کنسرت اینجا برنامه داشتم
خیلی دلم میخواست تا دوباره به اینجا بیام و دوباره
براتون اجرا کنم
و دوباره صدای تشویق و جیغ جمعیت بود که گوشهای
پسر رو نوازش میکرد
+همونطور که میدونین این پایان اجرا نیست فقط یه
استراحت کوچیک و یه فرصت نابه که بتونم باهاتون
صحبت کنم
و به شوخی اضافه کرد
+از پارسال خیلی بزرگتر شدین
این صدای خندههای پسر بود که توی مایک پخش میشد
+البته این خوبه و امیدوارم این یه سال رو خوب
گذرونده باشین... واقعا از صمیم قلب امیدوارم که سالی
گذشت براتون اتفاقای خوبی رقم خورده باشه.. خب
حاضرین بریم ادامه؟

OXYMORONWhere stories live. Discover now