P.03

37 6 2
                                    

همونطور که انتظار میرفت کل دنیا بخاطر همچین خبری
توی شوک و جنب و جوش افتاده بود.
برخی از مردم همدلی خودشون رو نشون میدادن و
برخیشون هم امگای بیچاره رو مقصر میدونستن.
آخه قربانی چطور میتونست مقصر باشه؟
بعد از اون اتفاق تور کنسرت یونگی لغو شد و هزینهی
بلیطهایی که مردم برای تور پرداخت کرده بودن بهشون
برگردونده شد.
طرفدارها ناراضی بودن و شایعههایی بین خودشون رد بدل
میکردن.
مثل اینکه برای کنسل شدن تور یونگی بهانه آورده یا اینکه
این اتفاق از عمد بود تا کنسرت کنسل شه
بعد از اون اتفاق، یونگی همچنان توی اتاقش بود و با کسی
صحبت نمیکرد. گوشهای از تخت دراز میکشید و به اون
روز فکر میکرد. اینکه اون مرد کی بود؟ چه شکلی بود؟
کاش اونقدر مست نمیشد
×یونگی پاشو... باید بریم اون عوضیو پیدا کنیم
...+
هیچ جوابی نمیداد پس منیجرش تصمیم گرفت ادامه بده
×من یه دوستی دارم که توی ازمایشگاه کار میکنه اگه
بتونیم دی ان ای اون عوضیو زیر ناخنات یا یه جایی از بدنت پیدا کنیم، میتونی از توی پایگاه ژنی بفهمیم اون کیه
پاشو یونگی پاشو باید پیداش کنیم
پسر کوچیکتر باز هم هیچی نگفت. تا اینکه اون مرد از
دستش گرفت و بلندش کرد. یونگی جنازهای شده بود که فقط
نفس میکشه، واقعا چطور تونسته بودن همچین کاری بکنن؟
اون سر پا ایستاده بود. با تمام اون لکههای کثیفی که روی
بدنش بودن. سمت چمدونش رفت و ژاکت آبی کمرنگش رو
برداست و تن پسر اسیب دیده کرد.
از قبل تونسته بودن شلوار و پیرهن مناسبی تن اون پسرک
بی آزار کنن. تنها رفتن مونده بود.
دستشو کشید و به دنبال خودش از اون اتاق خارح کرد.
×یونگی دقت کن، سرتو پایین نگه دار... ممکنه وقتی رفتیم
بیرون بغضیا شروع به هیت دادن بهت بکنن ولی تو محکم
باش فهمیدی؟ اونا هیترن همونطور که خودتم میگفتی فاک
به همشون
باز هم سکوت.
سوار آسانسور شدن و مرد بزرگتر دکمهی همکف رو زد.
با اینکه میدونست ممکنه اون حرفها روی یونگی اثر
بزارن ولی باید به همه نشون میداد که اون آسیب دیده و
حالش خوب نیست. مردم باید میدیدن که پسر اون چیزی که
شایعهها درموردش میگن نیست. اون هرزه پولی نیست.
با رسیدن آسانسور، درها باز شدن و اونها از اون اتاقک
کوچیک خارج شدن.
سر پسر کوچیکتر تقریبا پایین بود و به نقطهی نا معلومی
خیره شده بود.
هر کسی که بهش تجاوز میشد اینهمه درد میکشید؟
اگه مست نبود... همه چیز بهتر میشد.
اگه فقط میتونست بهشون بگه که اون مرد کی بود یا چه
شکلی بود همه چی بهتر میشد.
همینکه پاشونو از در بیرون گذاشتن، فلشهای عکاسی با
شدت باالیی چشمک زدن. این باعث شد پسر کوچیکتر
کوتاه هم که شده از درون خودش بیرون بیاد و به اطراف
نگاهی بکنه.
÷هرزهه... پول کنسرتا بس نبود رفتی به کی دادی میگی
تجاوزه؟
÷برای جلب توجه گفتی بهت تجاوز شده؟... اونی که
کردتت پولتو نداده هرزه؟
÷متاسفم برای خودم که این همه مدت دنبالت میکردم تو فقط
یه هرزهی پولی
اون هارو مردمی میگفتن که یه روزی طرفدارش بودن.
+واقعا؟... یعنی منو اینجوری شناختین؟... تاحاال تجربهی
مثل منو داشتین که دارین قضاوتم میکنین؟
صداش گرفته بود. خش داشت، با همیشه فرق داشت.
سرشو باال گرفته بود و نگاه ملتی میکرد که داشتن
قضاوتش میکردن ولی االن با حرفایی که زده بود تعجب
کرده بودن.
+شماها چی میدونین که من چی کشیدم؟... میدونین من
خودمو توی چه حالی پیدا کردم؟ میدونید یا نه؟
اشکهاش دوباره راه خودشونو پیدا کرده بودن. میومدن و
آروم اروم به پایین سر میخوردن.
اون مونده بود و خبرنگارها و هیترایی که سکوت رو
انتخاب کرده بودن.
دوربین ها فلش نمیزد، هیچ بنری باال و پایین نمیشد، هیچ
صدایی نمیومد.
×بیا بریم یونگی
مرد دستش رو کشید و هر دو باهم سوار ماشین شدن.
حاال احساس میکرد که تونسته غمشو سر کسی خالی کنه،
حس میکرد تونسته به یکی غر بزنه، حس میکرد... که
سبکتر شده تونسته کاری کنه که بقیشو صداشو بشنون و
درکش کنن.
ماشین حرکت کرد. توی طول مسیری که به آزمایشگاه ختم
میشد، هیچ کدوم از افراد حاضر در اونجا حرفی نزدن.
یونگی دوباره سرش پایین بود و هیچ حرفی نمیزد. به هیچ
چیزی اشارهای نمیکرد یا حتی دلیل لون عصبانیتش رو
توضیح نمیداد و البته مسی هم ازش سوالی نمیپرسید که از
این بابت از همشون متشکر بود.
بعد از رسیدنشون آروم آروم از داخل ماشین پیاده شدن.
همونطور که انتظار میرفت اونجا هم تعدادی خبرنگار بود
اما.. نه به اندازهای که جلوی هتل بود.
×یونگی...میخوام که وقتی رفتیم تو خونسردی خودتو حفظ
کنی... شاید بخوان که از پایین تنت هم... نمونه بردارن
شاید زیر ناخنت دی ان ای نباشه ولی اونجا حتما هست..
پس اروم باش باشه؟
پسر کوچیکتر اروم سر تکون داد.
+اگه پیدا بشه... چی میشه؟
×اگه پیدا بشه... خب معلومه از اون شکایت میکنیم و به
دادگاه میکشونیمش به غیر از اینکه باید جریمهی نقدی
بشه... زندان هم میندازنش بخاطر آسیبی که زده پس
نگران نباش من کاری میکنم که... بدترین مجازاتارو بهش
بدن
+اگه پیدا نشد چی؟
×اون موقع...
حرفی نداشت. با تمام وجودش میخواست تا مسبب تمام این
بالیا رو پیدا و حقش رو ف دستش بزاره ولی... واقعا اگه
پیدا نمیشد چی میشد؟
×اون موقع اونقدر تحقیق میکنم تا پیدا بشه... میرم همون
باری که رفتی دوربینارو چک میکنم... میرم اونجایی که
این بال رو سرت آورده از همه کس میپرسم ببینم که فقط
کی باهات بوده
...+ باشه
تایید کرد و دوباره سرش رو پایین انداخت و به دنبال مرد
وارد اون آزمایشگاهی شد که بخاطر کولر سرمای عجیبی
داشت. شاید عادی بود، اینکه اونجا سرد باشه. آخه
آزمایشگاه بود. .
بعد کمی راه رفتن توی اون راهرو های پیچ در پیچ و سفید
به اتاقی رسیدن. منیجرش در زد و بعد از شنیدن حرف
بفرمایید از صاحب اون اتاق، وارد شدن.
مردی بود با جنسیت ثانوی آلفا. همین کم بود، که دکتری
که میخواست اونو معاینه و گواهی بنویسه، یه آلفا بود که
میتونست به دروغ بگه هیچ آثار تجاوزی توی اون نمیبینه.
÷سالم آقای کیم، آقای مین...
یونگی سر تکون داد ولی ادامه دهندهی اون بحث منیجرش
بود.
×سالم آقای دکتر خوب هستین؟... ما برای موضوعی
اینجا هستیم
÷بله خبر دارم... خب برای این که ما توی گواهی بنویسیم
مه این یه سوء استفادهی جنسی بوده باید اول آزمایش
بگیریم
×میتونیم با استفاده از دی ان ای، بفهمیم اون کیه؟
÷اگه اطالعاتش توی بانک ژنی باشه بله... البته اینم با
اجازهی دادگاه هست باید بگیم تجاوزی واقعا اتفاق افتاده
اون گواهی رونشون قاضی بدین بعد از اون تحقیقات
شروع میشه
×نمیشه یکم به کارمون سرعت بدیم؟ یعنی... ممکنه این
کار خیلی طول بکشه
÷زمان بره ولی نتیجه میده
×خب پس شروع کنیم
÷بله حتما
دکتر از جاش بلند شد و سمت پسر امگا رفت. با قرار دادن
دستش پشت کمر یونگی اونو سمت تخت راهنمایی کرد.
ولی واکنش بدن و روانی یونکی چیز دیگه بود. یونکی با
شدت تمام خودش رو به کناری کشید تا دستای اون مرد به
بدنش برخورد نکنه. حاال داشت یادش میومد. خاطرات
ناواضحی که از اون داشت.
بوی فروموناش، دستایی که کمرش رو نوازش میکردن.
همهی اینها مال اون مرد بود.
فلش بک
صدای جیر جیر تخت میومد. چشماش نیمه باز بود و رو
شکم روی تخت دراوز کشیده بود و مرد پشت سرش
چیزی رو بین لپ های باسنش میکشید. تازه داشت درک
میکرد که اون لخته
+ولم کن عوضی... تو.تو کی هستی؟ آهه.. ولم کن.. اومم
_ساکت شو امگا کوچولو... انگار نمیتونی فرومونای
خودتو حس کنی... اگه از اونجا نمیاوردمت بیرون...
داشتی گروهی سرویس میدادی... باید.. تشکر کنی که فقط
داری یدونه به من تشویقی میدی
+عا..عاااه... لعنتی داره دردم میاد
_بایدم بیاد... میدونی چی داخلته؟ یا میدونی راند
چندممونه؟ فااک وقتی چشمم بهت خورد فک نمیکردم
باکره باشی.. فاک
همینجوری پشت سر هم و تند تند ضربههاشو به داخل پسر
کوچیکتر میکوبید و با هر ضربه اونو به جلو پرت میکرد.
دستش رو عقب برد و به بازوی مرد چنگ زد. نمیدونست
چقدر عمیق چنگ زده ولی وقتی مرد دستشو پس زد
میتونست روی انگشتاش کمی قرمزی خون رو بیینه
_عوضی.. باید از خداتم باشه که داری زیر من به فاک
میری... دو سه تا برای خودت طرفدار پیدا کردی فکر
کردی کسی شدی؟ تو همچنان اون بچه فقیری که کارای
پاره وقت انجام میده
گفت و به ضرباتش ادامه داد. پسر کوچیکتر هنوز خمار
بود و داشت درد زیادی رو تحمل میکرد.
هر راهی رو امتحان کرد. مشت زد چنگ زد حتی تقال
برای آزاد شدنم کرد ولی بعد از بیهوش شدن دوبارش،
اجازهی تقالی بیشتر ازش صلب شد.
پایان فلش بک
سعی کرد به خودش مسلط بمونه و بیشتر از اون باعث
آبرو ریزی نشه ولی نمیتونست .
+مع.. معذرت میخوام... این.. چیز چجوری قراره چیز
شه؟
ترسیده بود هول کرده بود و زبونش میگرفت، کلماتو گم
میکرد.
÷خب اولش باید معاینه بشی... این معاینات مثل سونوی
واژینال و آسیبای بدنی هستش.. البته یه روانشناس هم میاد
و براش تعریف میکنی که چه اتفاقی افتاده
...+ واژینال؟ ال.الزمه؟
÷بله باید انجام بشه... در واقع این برای دیدن آسیب های
داخلی هستش... و اینکه رابطهی خشن یا همون تجاوز
بارابطهی عادی فرق داره و با یه معاینهی ساده مشخص
میشه
سر تمون داد. کاش اینقدر درمورد تجاوز صحبت نمیکرد.
کاش اینقدر این کلمه‌ی نحس رو نمیگفت.

+من... من راستش... نمیخوام... میگه بدون اینکه کسی...
بهم دست بزنه معاینه بشم؟
مظلومانه و بدون هیچ دروغی گفت. دکتر حاضر بود قسم
بخوره که حلقهی اشک توی چشمهای اون پسر رو دیده.

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.
هلوو گایز امیدوارم خوشتون اومده باشه
با ووت و کامنت روحمو شاد کنین
بدرووودد❤️🤗

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 31 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

OXYMORON Where stories live. Discover now