𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒:
تهیونگ
سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم و کارمو درست انجام بدم. این اولین روزی بود که اینجا کا میکردم و همون روز اول این موقعیت پیش اومده بود.
جلوی خونریزی رو گرفته بودم و کار بخیه هاش تقریبا تموم بود و داشتم زخمش رو ضدعفونی می کردم و پماد میزدم که احساس کردم مرد عضله ای داره تکون میخوره!
جونگکوک
کم کم داشت هوش و حواسم سرجاش میومد که سوزش بدی روی شکمم احساس کردم.
اتفاقات داشت مثل برق از جلو چشمم میگذشت.
اون لی لعنتی باز داشت فرار میکرد که دوییدم سمتش باهاش درگیر بودم و داشتم سعی میکردم به سمت سلول هدایتش کنم که اونچاقوی لعنتی رو فرو کرد توی شکمم آخرین چیزی که دیدم یونگی داشت به سمتمون میومد.چشمام رو باز کردم که دیدم یه پسره ی ریزه سرش به زخم من گرمه تا دید من تکون خوردم با تعجب زل زد به من.
(علامت جونگکوک -)
+ حالتون خوبه آقا؟
- تو دیگه کدوم خری هستی؟
اخمی کرد و گفت: من دکتر اورژانس هستم شما توی بیمارستان هستید کار پانسمان زخم شکمتون تمومه یکم صبر کنید دستتون هم پانسمان میکنم آقای عضل... یعنی آقای؟با پوزخند گفتم
- جئون هستم، جئون جونگکوک.
ای ذلیل بشی الهی دو دقیقه ببند در دهنتو شاید خوشت اومد باز سوتی دادی تهیونگ بدبخت!
حول شده گفت+ آقای جئون!
جیمین (همان موقع)
کار ضدعفونی دستش تموم شده بود رفتم پانسمان بیارم که قدم به طبقه سوم نمیرسید هی داشتم تلاش میکردم، که بلند شد اومد سمتم و همزمان گفت:
(علامت یونگی ×)
× اینجا پرستار بزرگسال نداره؟
= آقای محترم من ۲۸سالمه!
× قدت که اینو نمیگهاینو که گفت منم عصبانی شدم و با لقد زدم وسط پاش
با حال زاری گفت:
× آی جونگکوک کجایی که هیونگت عقیم شد. چرا همچین میکنی بچه؟پرتش کردم روی تخت و با عصبانیت پانسمانش رو محکم بستم و در حالی که وسایل رو جمع میکردم بلند جوری که بشنوه گفتم:
= حقته مرتیکه کچل!
× شنیدما!
= گفتم که بشنوی!
× ولی من مو دارما!با داد گفتم از نظر من کچلی و از اون اتاق اومدم بیرون و رفتم یه سری به تهیونگ بزنم
تهیونگ
کار پانسمان دستش هم تموم شده بود و داشتم وسایل رو جمع میکردم که جیمین هم اومد کمکم
= پیس پیس
پیسسسسس تههه!
+ چیه؟
= چه کردی؟
+ هیچی سوتی دادم برگشتم بهش گفتم مرد عضله ایجیمین پقی زد زیر خنده که یدونه خوابوندم پس سرش و دیدم اونی که حالا میدونم اسمش جونگکوکه پوزخند زد.
- ببینم تو امگایی؟
جیمین اومد بگه نه که حول شده زدم تو پهلوش
+ بله
- بعد کار اینجا اونم با این همه رایحه اذیتت نمیکنه؟
+ نه خیر کلاس آموزشی رفتم و کاهنده رایحه هم دارم!
- که اینطور! من و دوستم کی میتونیم بریم؟
+ هر موقع که خواستید فقط یه روز درمیون برای تعویض پانسمان تشریف بیارید!این رو که گفتم جونگکوک پاشد و از اتاق رفت بیرون
که جیمین گفت:
= چرا بهش گفتی امگایی؟
+ میگفتم آلفام که مسخره ام کنه؟
= چه ربطی داره؟
+ نمیدونم خودمم
= ترسیدی آشناهای بابات باشه، خودتو یکی دیگه جا زدی؟
+ شاید!
= هوفف، ولش کن اینا رو جمع کن بریم ناهار بخوریم که معده کوچیکه بزرگه رو خورد.
+ احیانا روده نبود؟ مگه گاوی که دوتا معده داشته باشی؟
=همینی که من میگم حرف نباشه، بریم.جونگکوک
از اتاق بیرون رفتن تا یونگی رو پیدا کنم که دیدم دم در ورودیه به سمتش رفتم که یاد کارهای دکتره افتادم، پسره ی خنگ!
- هی یونگ حالت خوبه؟
× ده دفعه نگفتم بگو هیونگ؟ خوبم از احوال پرسی های شما!
حق به جانب گفتم: میدونی که نمیگم، لی چیشد؟
× نتونست فرار کنه با من که درگیر بود نیرو ها رسیدن
- خوبه، میگم بریم یه چیزی بخوریم حسابی گشنمه
× چی میخوای حالا؟
- پیتزااا
× با این زخمت پیتزا؟ نه خیر بچه میریم سوپ سفارش میدی فهمیدی؟
- سیپ سیفیرش میدی فیهمیدی؟
× بزنم شل و پلش کنم پسره ی تخس رو
وایسا جئون منم بیام!مین یونگی/ آلفای خون خالص
رایحه خاک بارون خورده
۳۰ سالشه
تنها دوست صمیمی جونگکوک تا الان
عشق اولش نارنگیه
گفته که اگه مین مین از کسی خوشش بیاد با اون فرد ازدواج میکنه (مین مین گربشه)جئون جونگکوک/ آلفای خون خالص
با رایحه ی شکلات تلخ
۲۵ سالشه
یونگی تنها دوست صمیمیشه چون به همه میرینه و فقط یونگی با این اخلاقش حال میکنه
اعتقادی به جفت حقیقی نداره و کاملا معتقده که خرافاته
--------------------------------------------------------------
جی جی جی جینگ اینم از ورود با شکوه دو آلفای خون خالص مون!
دوست دارم نظراتتون رو تا اینجا راجب هارمونیکا بدونم💜
ESTÁS LEYENDO
𝐇𝐚𝐫𝐦𝐨𝐧𝐢𝐜𝐚
Historia Cortaزندگی آلفایی که از نظر جثه و صورت شبیه بقیه هم جنس های خودش نیست قراره چطور پیش بره؟ ترد شدن حتی از طرف خانواده قبل از جامعه به نظرتون چه حسی برای اون آلفای بیچاره داره؟ حتما الهه ی ماه باید ازش متنفر باشه که همچین سرنوشتی در انتظارشه....... ...