𝐥𝐞𝐭𝐬 𝐠𝐨 𝐨𝐮𝐭

43 8 4
                                    

𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟓:

× جئون وایسا منم بیام!
- من گشنمه نمیتونم صبر کنم تو یه تکونی به خودت بده
× جونگکوک
_ ؟
× تو هم اون پرستاره رو دیدی؟
- همون کوچولوعه که به نظر دوست اون دکتره بود؟
× پس دیدیش!
- خب که چی؟
× بابا یه کلمه بهش گفتم کوتوله زد عقیمم کرد که هیچ حتی بهمم گفت کچل
- اووو یکی تو روی یونگی اعظم دراومده بهش برخورده؟
× ها ها ها خندیدم جونگکوک!
- اینا رو ولش کن بیا بریم تو من یه چیزی بخورم بعد راجب قاتل بچه های آینده ی هیونگم صحبت میکنیم

شب شده بود با کلی استرس برگشته بود خونه، پدرش هنوز نیومده بود. یه دوش ۲۰ دقیقه ای گرفت و داشت موهاش رو خشک میکرد که گوشیش زنگ خورد.

= تهیونگ فردا صبح شیف توعه؟
+ علیک سلام
= سلام بر برادر پاک دامن میگم فردا صبح شیفتی؟
+ نه، فردا من شیفت عصرم. چطور؟
= پس صبح ساعت ۱۰ بیا این لوکیشنی که میفرستم
+ چی؟ جیمین من نمی....
*بوق بوق بوق*
+ ای بابا اینم یه چیزیش بودا

میخواست برای شام به طبقه پایین بره که صدای
نوتیف گوشیش اومد.

گوشیش رو کنار گذاشت و بلند شد تا بره آشپزخونه که صدای در اتاقش اومد

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

گوشیش رو کنار گذاشت و بلند شد تا بره آشپزخونه که صدای در اتاقش اومد

# تهیونگ مادر منم برات شام آوردم
+ مامان شما چرا زحمت کشیدین میومدم پایین باهم میخوردیم
# بابات امشب نمیاد خونه میمونه شرکت شامت رو آوردم گفتم تو اتاق خودت راحت تری. تهیونگ
+ بله مامان
# وانگسو امروز رفته بود برای چکاپ ولی هرچی بهش میگم چرا رفته یا اصلا دکتر چی گفته با من حرف نمیزنه میشه تو باهاش صحبت کنی؟
+ باشه مامان. مامان میشه منم یه خواهشی کنم؟
# بگو مادر
+ فردا دارم با این دوست جدیدم جیمین میرم بیرون اشکالی نداره وانگسو هم ببرم؟
# نه عزیزم از خودش بپرس اگه خواست چرا که نه حال و هواش هم عوض میشه.
+ مرسی، مرسی
# پس یادت نره ها باهاش حرف بزن
+ چشم، بازم ممنون برای شام

مادرش در جواب لبخندی زد و اتاق رو ترک کرد.

تازه یادش افتاد که شاید جیمین مخالفت کنه برای همین وارد صفحه چتش با جیمین شد تا ازش بپرسه

تازه یادش افتاد که شاید جیمین مخالفت کنه برای همین وارد صفحه چتش با جیمین شد تا ازش بپرسه

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

خوشحال شروع به خوردن شامش کرد تا بعد بره و با برادرش صحبت کنه.
--------------------------------------------------------------
شرمنده بابت تاخیر💜
حمایت فراموش نشه✨💕
پارت بعد قراره جالب باشه.........

𝐇𝐚𝐫𝐦𝐨𝐧𝐢𝐜𝐚Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ