part 3

16 4 0
                                    


(دلم میخواست خانه ات باشم،
که از خستگی هایت به من برگردی..)
"جیسونگ"


"دکتر لی"

با لبخند بطرف منبع صدا برگشت و با دیدن یکی از بیمار ها لبخندش رو پر رنگ تر کرد

مینهو:لینا تو اینجا چیکار میکنی؟

لینا:دکتر اومدم ازتون تشکر کنم..امروز مرخص میشم

بطرف دختر رفت و دستش رو گرفت

مینهو:خیلی خوشحالم که بالخره داری مرخص میشی مراقب خودت باش لینا شی

دختر دوباره تشکر کرد و به همراه خانوادش از جهنم خارج شد..

مینهو داشت از پشت به دخترک نگاه می‌کرد که یکی از مرض ها به شونش ضربه ای زد

"به چی نگاه میکنی دکتر؟"

مینهو:یکی از مرض ها حالش خوب شد و الانم رفت

پیرزن خندید

"دکتر بهم شکلات میدی؟"

مینهو با مهربونی از توی جیبش شکلات موردعلاقه پیرزن رو بیرون اورد و بهش داد
پیرزن شکلات رو گرفت و شروع به دست زدن کرد و بعدش بسمت حیاط دوید....

با صدای فریاد یکی از بیمار ها پرستار بسمت مینهو اومد

پرستار:دکتر دوباره بهش شوک وارد شده

مینهو بسرعت خودش رو به اتاق بیمارش رسوند
تا خواست وارد اتاق بشه شی بسمتش پرتاب شد و باعث شد گونش زخمی بشه

"نیاین تو اتاق گمشین بیرون همتون گمشین"

مینهو آروم آروم وارد اتاق شد

مینهو:هیشش آروم باش چیزی نیست جات امنه

دختر چراغ خواب رو از کنار تخت برداشت و بسمت لینو پرتاب کرد

"گفتم نیا جلو دور شو از من"

مینهو جا خالی داد تا چراغ خواب بهش نخوره...
مینهو قدمی دیگه به جلو برداشت که دختر شروع کرد به جیغ زدن

مینهو دوید سمتش و بعد سرنگ رو توی دستش فرو کرد و بعد از چند ثانیه دختر بیهوش توی بغل مینهو افتاد آروم دختر رو روی تخت خوابوند و بسمت پرستار های که پشت دیوار اتاق قایم شده بودن رفت

مینهو: بیاید اتاق رو تمیز کنید و بگید دقیقا چه اتفاقی براش افتاد

یکی از پرستار ها دنبال مینهو راه افتاد
پرستار: دکتر من رفتم بهش دارو هاش رو بدم ولی نمی‌خورد من مجبو...

مینهو وایساد و با عصبانیت برگشت سمت پرستار

مینهو :مجبور شدی با دعوا بهش دارو بدی؟؟احمقی نمیدونی اون دختر بخاطر خوانوادش مریض شده؟ اخراجی

𝐥𝐚𝐬𝐭𝐛𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡𝐬Where stories live. Discover now