part 9

12 3 0
                                    

و پایان قصه ی ما از ابتدا مشخص بود
همان جا که گفتند:
یکی بود یکی نبود
"هیونجین"

جیسونگ:هیون باید یکم استراحت کنی

هیونجین با چشم های که بر اثر خستگی قرمز شده بود نگاهش کرد

هیونجین:ولی باید اون راننده رو پیدا کنیم من به فلیکس قول دادم

جیسونگ:درسته اما باید به خودت استراحت بدی مگه خودت همیشه نمیگفتی؟

هیونجین سرش رو بین دستاش گرفت:جیسونگ فلیکس داره اذیت میشه اگه تو توی اون وضع دیده بودیش مثل من ۲۴ ساعت دنبال اون راننده میگشتی!

"فلش بک"

با دیدن فلیکس که داشت گریه میکرد بسمتش رفت

هیونجین:فلیکس...

فلیکس سرش رو آورد بالا و نگاهش کرد

هیونجین:این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟

فلیکس با صدای گرفته گفت:داشتم میرفتم خونه اما..اما نمیدونم چیشد وقتی به خودم اومدم دیدم نشستم کنار جاده

هیونجین بغلش کرد

فلیکس:هیونن میشه اون راننده رو پیدا کنی؟ باید ازش بپرسم چرا همچین ‌کاری کرده

فلیکس تند تند حرف میزد و هیونجین بیشتر به خودش فشردش

هیونجین:قول میدم...پیداش میکنم

بعد حرفش فلیکس رو از خودش جدا کرد

هیونجین:ولی توهم قول بده که یه مدت نری مطب باید قول بدی دوباره سرپا بشی

فلیکس سرش رو تکون داد و بعد با کمک هیونجین سوار ماشینش شد..

"پایان فلش بک"

هیونجین:جیسونگ اون کنار جاده نشسته بود اگه بجای من ارازل میرفتن پیشش چی من بهش قول داد شده یکماه از اداره بیرون نمیرم ولی اون راننده رو پیدا میکنم

جیسونگ:پیداش میکنیم...درک میکنم فقط الان برو یکم بخواب من بهش رسیدگی میکنم باشه؟؟

هیونجین:ولی...

جیسونگ:یعنی بهم اعتماد نداری؟؟

هیونجین بدون هیچ حرفی بسمت کاناپه توی اتاق رفت....

__

جیسونگ:هیون بلندشو فکر کنم پیداش کردیم

هیونجین سریع سرجاش نشست و بعد به دنبال جیسونگ راه افتاد
باهم سوار ماشین شدن و هیونجین پاهاش رو هی تکون میداد

جیسونگ:انقدر پات رو تکون نده تمرکزمو بهم میریزی

هیونجین برگشت سمت جیسونگ:یعنی زنگ بزنم به فلیکس؟

𝐥𝐚𝐬𝐭𝐛𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡𝐬Where stories live. Discover now