part 18

7 4 2
                                    



با دیدن هیونجین و هیونا که درحال بوسیدن همدیگه بودن اشک توی چشماش حلقه زد و با صدایی که سعی داشت نلرزه گفت:میخواستی بیام عشق بازیتون رو ببینم؟

هیونجین هیونا رو به عقب هل داد و بسمت فلیکس رفت:لیکس اونطور که تو فکر میکنی نیست

فلیکس:من به چی فکر میکنم؟وقتی با چشم های خودم شاهد بودم..دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت جناب هوانگ

به عقب رفت و بعد از در خارج شد دست هاش رو مشت کرده بود تا جلوی هیونا گریه نکنه ناخن هاش رو توی دستش فشار داد

هیونجین:فلیکس..

بدون توجه به صدای هیونجین بی هدف راه می‌رفت حتی نمی‌دونست کجا قراره بره...

با قطر بارونی که به صورتش خورد به خودش اومد
با گیجی به اطرافش نگاه کرد...و با دیدن خیابون ناآشنا به مینهو زنگ زد

تا مینهو برسه گوشه ای نشست
مینهو با نگرانی از ماشین پیاده شد و بطرف فلیکسی که موش آب کشیده شده بود رفت

مینهو:چیشده؟؟چرا اینجایی؟

فلیکس با صدای که بر اثر گریه بم تر شده بود گفت:هیونگ میشه فعلا بریم خونه؟

مینهو دستش رو دور فلیکس پیچید و کمکش کرد که بلند بشه....

____

با رسیدنشون سریع برای فلیکس لباس جدید گذاشت:لیکسی برو دوش آب گرم بگیر تا منم برات سوپ درست کنم وگرنه سرما میخوری

فلیکس سرش رو تکون داد و وارد حمام شد
مینهو سریع سوپی درست کرد و با جیسونگ تماس گرفت

جیسونگ:لینو..؟

مینهو:به اون هیونجین عوضی بگو هر بلای سر فلیکس آورده رو من ده برابر سرش میارم

جیسونگ با فریادی که مینهو زد گوشی رو از گوشش دور کرد:آروم باش چیشده؟

مینهو:ببخشید سرت داد زدم..

جیسونگ:خیلی خب بگو چیشده؟

مینهو:نمیدونم.. فلیکس بهم زنگ زد وقتی رسیدم بهش زیر بارون نشسته بود...

جیسونگ:مگه قرار نبود آشتی کنن؟

مینهو:نمیدونم..منه لعنتی هیچی نمیدونم

با دیدن فلیکس گفت:خیلی خب جیسونگ میبینمت فعلا

گوشی رو روی کابینت گذاشت و بطرف فلیکس رفت و نشوندش روی مبل..حوله رو از دستش گرفت و شروع کرد به خشک کردن موهاش

مینهو:لیکسی نمیخوای بگی چیشده؟

فلیکس:هیونگ..اون بهم خیانت کرد

مینهو با عصبانیت حوله روی توی مشتش گرفت و جلوی پای فلیکس زانو زد

فلیکس ادامه داد:حق با تو بود هیونگ..من خیلی زود بهش اعتماد کردم و بخاطر همین از خودم متنفرم

مینهو فلیکس رو کشید توی بغلش و موهای نم دارش رو نوازش کرد

فلیکس:حق با تو بود...هق...باید به حرفت گوش میدادم...

مینهو:هیش آروم باش..تو اشتباه نکردی

_

بعد از خوابوندن فلیکس کتش رو برداشت و بسمت خونه هیونجین رفت!

زنگ در رو زد و تا هیونجین در رو باز کرد مشتی توی صورتش خوابوند که باعث شد تعادل هیونجین بهم بخوره و روی زمین بیفته

مینهو:مرتیکه عوضی به چه جرأتی به فلیکس خیانت کردی

هیونجین:لی..نو

مینهو:اسم منو به زبون نیار

آخرین مشت رو زد و از خونه بیرون اومد جیسونگ که تازه رسیده بود سریع بسمت مینهو اومد

جیسونگ:دستت داره خون میاد چیکار کردی؟

مینهو نگاهی به جیسونگ کرد و گفت:برو به هیونگت برس

دستش رو از دست جیسونگ بیرون کشید و سوار ماشین شد

جیسونگ سریع وارد خونه شد و با دیدن هیونجینی که پر خون رو زمین افتاده بود بسمتش رفت

زیر بغل هیونجین رو گرفت و بسمت پذیرایی حرکت کرد

جیسونگ:چه غلطی کردی؟

هیونجین:بعدا...

بعد از رسیدگی به صورتش دست به سینه جلوش نشست:بنظرم وقتش رسیده

هیونجین سرش رو پایین انداخت:خب من رفتم اونجا...

فلش بک

وارد خونه شد و دست گل رو روی میز گذاشت!

هیونا:عشقم نیاز نبود انقدر برام تدارک ببینی

هیونجین با صدای دختر برگشت:تو اینجا چیکار میکنی؟

هیونا:اومدم پیش تو دیگه

همونطور که حرف میزد دستش رو دور گرد هیونجین حلقه کرد

هیونجین سعی کرد دستش رو از دور گردنش جدا کنه اما هیونا خودش رو بیشتر بهش چسبوند

هیونجین با نفرت بهش نگاه کرد:ولم کن الان فلیکس میاد اشتباه برداشت میکنه

هیونا:اشتباه؟ بنظر من چیزی اینجا اشتباه نیست

بلافاصله بعد از حرفش سرش رو جلو برد و هیونجین رو بوسید

با صدای در پوزخندی میونه بوسش زد...

پایان فلش بک

هیونجین:جیسونگ من نبوسیدمش باور کن

جیسونگ:خیلی خب من سعی میکنم با مینهو صحبت کنم..

هیونجین:فلیکس...

جیسونگ با فهمیدن اینکه هیونجین چی میخواد بگه سریع گفت:نگرانش نباش من مواظبشم فعلا چند روز بزار به حال خودش باشه...

هیونجین آروم سرش رو تکون داد

جیسونگ:برو یکم استراحت کن

_________

این پارت یه خورده کوتاه بود به بزرگی خودتون ببخشید

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 2 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐥𝐚𝐬𝐭𝐛𝐫𝐞𝐚𝐭𝐡𝐬Where stories live. Discover now