^part 5^

153 32 4
                                    

5

فلیکس:سلام جیسونگااا
جیسونگااا:سلام

فلیکس:وای نه امروز تاریخ داریم. اصلا ازش خوشم نمیاد
جیسونگ:همچنین
فلیکس:عیب نداره این زنگو رد کنیم زنگ بعد زبانه من زبانم خیلی خوبه
جیسونگ:هعی زبان امتحان داریما
فلیکس:??Are you kidding me( شوخیت گرفته؟؟)

جیسونگ:نوووو کاملا جدی ام
فلیکس دستاش رو رویه سرش گذاشت و با حالت گریه گفت: I got fucked over( به فنا رفتم)
جیسونگ:کی بود میگفت زبان من خوبه؟؟
فلیکس:زبانم خوبه ولی اونجور که تو امتحانو یاداوری کردی هرچی بلد بودم پرید

وارد کلاس شدن که فلیکس چشمش به هیونجینی که درحال نگاهش کردنش بود خورد. چشم غره ای رفت و کنار جیسونگ نشست..

با اومدن استاد همه از جاشون بلند شدن و با اشاره استاد دوباره سرجاشون نشستن

استاد:سلام بچه ها.. خب قبل از اینکه درسو شروع کنیم باید بهتون یه خبری رو بدم.. خودتون میدونید که از دو روزه دیگه امتحانات ترم شروع میشه.. خواستم بگم که مدرسه یه اردو یک هفته ای برایه بعد امتحانا براتون درنظر گرفته که خستگیتون دربره

بوگی:اخجوننن
بوکیون:ایول
لیلی طوری که فقط بچه ها بشنون گفت:هی بچه ها مشروب یادتون نره
یونگ:اونش با من

استاد:خب دیگه همتون ساکت شید درسو شروع کنیم
.
.
.
.
.
.
.
فلیکس چاپ استیک رو رویه ظرف گذاشت و با ذوق گفت
فلیکس:اخجوننن جیسونگگ مدرسه دو ساله که مارو به اردو نبرده
جیسونگ:من نمیام
فلیکس پوکر نگاهش کرد:ضدحال.. بیا دیگه اه خوش میگذره بعدشم من برم اونجا تنهایی چیکار کنم اخه

جیسونگ:من نمیتونم تو اتاقایه شلوغ بخوابم
فلیکس:یااا مشکلت فقط اینهه خب میریم اخرین اتاقو میگیریم که تنها باشیم

جیسونگ:باشه
فلیکس:یسسسس
جیسونگ:من میرم ظرف غذارو بدم
فلیکس:اوهوم باشه

سرش پایین بود و داشت راه میرفت که به یکی برخورد کرد
جیسونگ:اوه معذرت میـ....

لیلی:هیییننن تو چیکار کردیی
بوگی:مینهو؟خوبی؟

مینهو با چشم هایه خالی از احساسات به جیسونگ نگاه کرد من لب زد:میدونی قیمت کفشام چنده؟!
جیسونگ:من.. من.. معذرت میخوام

رویه صندلی نشست و پاهاش رو رویه هم انداخت.. نگاهی به بچه هایه اکیپش کرد و بهشون اشاره کرد

چانگبین سمت جیسونگ رفت و مشتی تویه صورتش زد.. جیسونگ رویه زمین پرت شد و از گوشه لبش خون میومد

فلیکس که صداهارو شنید جلو رفت و با جیسونگی که خونی رویه زمین نشسته روبرو شد.. با چشم هایه خیس نگاهی به هیونجین که موهای جیسونگو گرفته کرد..

هیونجین:چطور جرعت میکنی از بغل مینهو رد بشی؟ تازه کفشش رو هم کثیف میکنی؟ میخوای کاری کنم که کفشاش رو لیس بزنی ؟

جیسونگ با نفرت به چشمایه مینهو نگاه کرد و از جاش بلند شد.. خواست قدمی برداره تا از اونجا خارج شه که چانگبین از پشت هولش داد

چانگبین:کجا با این عجله؟
فلیکس:ولش کن عوضیی
به جیسونگ کمک کرد که پاشه و روبرویه چانگبین و هیونجین وایستاد

فلیکس:چرا اون لی مینهویه عوضی که انقد طرفشو میگرید خودش نمیاد وسط؟ میترسه و سگایه هارشو میفرسته وسط؟ هه

چانگبین طاقت نیاورد و سیلی ای به فلیکس زد.
هیونجین:چانگبین!!
فلیکس:هه.. توام بزن.. بزن دیگه.. هوانگ هیونجین توام بزن دیگه.. هرچقدرم که منو بزنی از عوضی بودنت کم نمیشه! تازه بیشترم میشه

هیونجین:کاری نکن که...
فلیکس:کاری نکنم که چی؟؟ ها؟؟ که؟؟ بگو دیگه که؟؟
مینهو:بسههه.. این جیسونگو بردار و گمشید درمونگاه
فلیکس:طوری رفتار نکن که نگرانشی!اگه جیسونگ برات مهم بود نمینداختیش جلو سگایه هارِت!

هیونجین:فلیکس!
فلیکس:تو مُرده پرستی لی مینهو! مُرده پرست! تو حق نداری جیسونگو اذیت کنی چون شبیه عشق مردته.. عشقت اندازه یه تاره مویه جیسونگ هم نمیشه!
مینهو:حد خودتو بدون لی فلیکسسس!!

پوزخند صداداری زد و نگاه پر نفرتی به مینهو و جیورجیو انداخت و به جیسونگ کمک کرد تا به درمونگاه بره
.
.
.
.
.
فلیکس:خوبی جیسونگ؟؟
جیسونگ:خوبم فلیکس خوبم. یجور رفتار میکنی انگار چی شده. فقط لبم پاره شده بود و انگشتم اسیب دیده بود همین.
فلیکس:خب حالا

جیسونگ:بیا بریم الان استاد میاد برگه هارو میده از امتحان عقب میمونیم
فلیکس:باشه

فلیکس:استاد؟ اجازه هست بیایم داخل؟
استاد:کجا بودید؟
فلیکس:جیسونگ مریض بود باید میرفتیم درمونگاه
استاد:باشه بشینید امتحان داریم
جیسونگ:ممنون

چشم هایه مینهو رویه جیسونگ قفل شد.. اون پسر هیچ گناهی نداشت..اون خیلی مهربون، خوش قلب، خوشگل و کیوت بود.. هیچ چیزی کم نداشت.. تازه خانواده هاشون هم باهم دوست بودن! قطعا فرصت هایه زیاد برایه کنار هم بودن خواهند داشت و مینهو این رو نمیخواست.. میترسید که عاشق جیسونگ بشه.
نه بخاطر اینکه شبیه عشقشه! بخاطر خودش! میترسید که عاشق جیسونگ بشه و باعث اسیب دیدگی اون پسر بشه!
.
.
.
.
.
جیسونگ:سلام مامانن
جیهیون:سلامـ... هی پسرم خوبی؟ لبت چی شده؟
جیسونگ:وای نمیدونی چی شد که!داشتم از کلاس میومدم بیرون پام گیر کرد به لبه میز و با صورت خوردم زمین

جیهیون:دروغ که نمیگی
جیسونگ:نبابا..
جیهیون:باشه.. راستی فردا قراره بریم خونه مینهو اینا.. مادرش شام دعوتمون کرده

جیسونگ:همینو کم داشتیم!
جیهیون:چیزی گفتی پسرم؟

لبخند مصنوعی ای زد و گفت:ها نبابا چی میتونم بگم.. باشه بریم

در اتاقش رو بست و به سمت حموم رفت..
اب یخ رو باز کرد و گذاشت قطره هایه اب بیرحمانه به کمرش برخورد کنن..

جیسونگ از لحاظ روحی پسر قوی ای نبود.. زود میشکست..گذاشت اشک هاش جاری بشن و با قطره هایه اب قاطی بشن
جیسونگ:هق.. لی مینهو.. عوضی.. یروز. هق. از همه کارات. هق هق. پشیمون میشی..و اونموقع.. خیلی دیره...

....
هاییی
پارت جدیدد
خوب بود؟

𝙻𝚘𝚟𝚎 𝚘𝚛 𝚑𝚊𝚝𝚎?!Where stories live. Discover now