11
دو روز گذشته همه دانش اموزا استراحت کرده بودن و حالا باید دوباره به مدرسه میرفتن..
اهی کشید و با لبخند وارد کلاس شد..
فلیکس با دیدنش از بغل جیسونگ درومد و به بغل جیسونگ پرید...فلیکس:سلام عیشگمممم دلم برات یذره شده بود
جیسونگ:منممهیونجین:نچ نچ نچ وقتی منو دید اینطوری عیشگم عیشگم نمیکرد
فلیکس:یاا یوبوو حسودیتم قشنگهههههه.. تو عشق منی عزیزم
هیونجین:نوموخواممینهو_جیسونگ:یوبوو؟؟ نوموخوامم؟؟؟
مینهو:وات د فاکجیسونگ:شما کی انقد سم شدید
فلیکس:هرموقع رل زدید اونموقع بهتون میگم
جیسونگ:من همچین کارایی نمیکنممینهو:منم
همشون با حرف مینهو متعجب شدن.. مینهو میخواست رل بزنه؟ باور نکردنی بود.مینهو:چـ.. چرا اینطوری نگا میکنید؟
جیسونگ:ها؟هیچی هیچیفلیکس:جیسونگا من پیشه هیونجین میشینم بکیون از این به بعد پیش تو میشینه
جیسونگ:ادم فروشی میکنییییفلیکس:یااا ادم فروشی کجا بود میخوام پیشه دوست پسرم بشینم
جیسونگ چشم غره اس رفت و سر جاش نشست.. دیقه ای بعد استاپ وارد کلاس شد
استاد:سلام.لطفا کتاباتونو دربیارید
.
.
.
.
.
بلخره زنگ فلسفه شون تموم شد. همه غر غر کنان از کلاس خارج شدن و به سمت کافه تریا رفتنجیسونگ:اخه کی فلسفه رو میندازه زنگ اول؟؟ اه مخم
فلیکس:من که هیچی از درس نفهمیدم
هیونجین:منم همینطور
جیسونگ:منممینهو:فقط منم که فهمیدم؟
هیونجین:خبب... مینهو جونممم شنیدم قراره این درسو بهمون یاد بدیی
مینهو:نه کی گفتههیونجین:خودت
مینهو:چرا حرف تو دهنم میزاری.. نخیر من یادتون نمیدم میخواستید گوش کنید
هیونجین:یاد میدیی یاد میدیییمینهو فرار کرد و هیونجین هم پشت سرش میدویید و میگفت باید درسو یاد بدی.. جیسونگ و فلیکس هم خنده ای کردن و پشتشون اروم راه رفتن
فلیکس:انگار بچه ان
جیسونگ:اره.. یادته اول که اومده بودم میگفتی مینهو و هیونجین خیلی خطرناکن؟ ولی الان که میبینم اونا خیلی کیوتنفلیکس:اره.منم همین فکرو میکنم.. اونا رویه واقعیشونو به همه نشون نمیدن.. کی فکرشو میکرد با هوانگ هیونجین کراش اعظم رل بزنم؟
جیسونگ:نویسندهفلیکس:بلی بلی
هیونجین:بیاید دیگهناهار امروز استیک بود و از جمله غذایی مورد علاقه دانش اموزا..
سر میز نشستن و مشغول خوردن شدن.. از بحث هایه مختلفی حرف زدن و خندیدن..خنده مینهو برایه جیسونگ بهترین منظره بود..جیسونگ مطمعن بود عاشق خنده اش شده..

STAI LEGGENDO
𝙻𝚘𝚟𝚎 𝚘𝚛 𝚑𝚊𝚝𝚎?!
Mistero / Thrillerعشقـ یـــــــــا نفرتـ..؟! کار سرنوشت بود که ما رو سر راه هم قرار داد.. شاید اگه به اون مدرسه نمیومدم و باهات اشنا نمیشدم انقد هم عذاب نمیکشیدم.. اما عشقی که بهت داشتم ارزش همه سختیا رو داشت.. اولش ازت متنفر بودم اما بعد عاشقت شدم.. اگه با عشقت شب...