9
جیسونگ:اخ سرمم اییی سرمم
از جاش پاشد و به درو بر نگاه کرد. مثل اینکه فقط خودش دیر از خواب پاشده بود.. سرس بخاطر الکلی که خوده بود درد میکرد.. هیچی از دیشب یادش نمیومدجیسونگ:من.. باید یادم بیاد.چیکارا کردم هومم.. هیننن
اتفاقات دیشب از جلو چشماش رد میشد. الان چطور باید تو رویه مینهو نگاه میکرد؟
جیسونگ:اه خدایه من*فلش بک*
بدنش داغ شده بود..حالش تو خودش نبود. از جاش پاشد و روبه مینهو نشست..
جیسونگ:مین.. هو..
مینهو:چیشده؟ چرا بلند شدیجیسونگ:تو.. تو.. چرا.. بامن... بدی؟.. هوم؟.. چرا.. منو.. دوست نداری؟.. میشه.. دوستم داشته... باشی؟..
مینهو:بگیر بخوابجیسونگ:نهه نمیخوام بخوابمم
با حالت مست و کشیده ای حرفش رو زد و نزدیک مینهو شد..مینهو سرجاش نشست و تو چشمایه جیسونگ خیره شد..مینهو:خب چیکار میخوای کنی
جیسونگ:مینهووو... چرا.. چراا.. مگه من چیکارت کرده.. بودم؟.. اگه مادرت.. نمیگفت.. که باهم.. درس بخونیم.. تو هنوزم.. داشتی منو.. اذیت میکردی.. میشه.. منو.. دوستم داشته.. باشی؟مینهو:بسه جیسونگ
جیسونگ:نههجیسونگ نزدیک رفت و رویه پایه مینهو نشست و پاهاش رو دور کمر و دستاش رو دور گردن مینهو حلقه کرد
مینهو:چیکار داری میکنی؟
جیسونگ:الان.. نشون میدم..سرش رو نزدیک برد و لباش رو رویه لبهایه مینهو گذاشت.. لب هاش رو اروم حرکت میداد و دست هاش رو لایه موهایه مینهو میکشید.. مینهو هم بعد دو مک همکاری کرد و لب هایه جیسونگ رو میبوسید..
همونطور که جیسونگ تویه بغلش بود خم شد طوری که جیسونگ تویه جاش جا گرفت. روش خیمه زد و میبوسید
دستش رو از پیرهن جیسونگ رد کرد و پهلوش رو نوازش میکرد.
هیونجین:ما اومدیـ....
حرف هیونجین با دیدن صحنه روبروش نصفه موند و با چشم هایه گرد نگاهش رو بین صحنه روبروش و فلیکس گذروند.
فلیکس:بر..گام... شما دارید چیکار میکنید؟؟؟مینهو از جیسونگ فاصله گرفت و به اون دو نگاه کرد.. جیسونگ که خمار بود چشماش رو یست و خودش رو به خواب سپرد..
*پایان فلش بک*
جیسونگ:وایی نهههه من چیکار کردممم ابروم رفتت.. من.. من اعتراف کردم؟ من اعتراف کردممم اوه خدایه مننن..
سرش رو تویه بالشت کرد و جیغی کشید که تویه بالشت خفه شد..
.
.
لباسش رو پوشید و پیشه بقیه رفتلیلو:جیسونگ اومدی.. دیشب خیلی مست کردیا
یونگ:تو که خودت مست بودی از کجا میدونیلیلو:چون اونموقع که زیاد مست نبودم جیسونگ تا ته مست بود و با مینهو رفت
با تیکه اخر حرف لیلو ابی که داشت میخورد تو گلوش پرید و سرفه ای کرد
فلیکس:هی حالت خوبه؟
با صدایه فلیکس سرفش شدت گرفت.فلیکس:جیسونگگ..
جیسونگ:خوبم
فلیکس:اخیش.بچه داشت از دست میرفتهیونجین:بیاید صبحونه بخوریم
رویه صندلی خالی جلویه مینهو نشست و سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به خوردن..
.....
انتظارشو نداشتید نه؟ 😂اینم عکسایه کمپین اردوشون
YOU ARE READING
𝙻𝚘𝚟𝚎 𝚘𝚛 𝚑𝚊𝚝𝚎?!
Mystery / Thrillerعشقـ یـــــــــا نفرتـ..؟! کار سرنوشت بود که ما رو سر راه هم قرار داد.. شاید اگه به اون مدرسه نمیومدم و باهات اشنا نمیشدم انقد هم عذاب نمیکشیدم.. اما عشقی که بهت داشتم ارزش همه سختیا رو داشت.. اولش ازت متنفر بودم اما بعد عاشقت شدم.. اگه با عشقت شب...