part13

834 187 66
                                    

لباس فرمش رو به تن داشت و تهیونگ بهش فرصت نداد بوده که لباس عوض کند، درون مطب پزشک اطفال بچه به بغل میون چندین مادر و مادر بزرگ های بچه به بغل نشسته و  زیر چشمی به جونگ کوک نگاه می کردند؛ باهم پچ پچ کنان این سرباز رو تحسین می کردند و دلشان برایش می سوخت که تنهاست و بدون مادر بچه به انجا امدست.

اون خانم ها تهیونگی که رفته بوده داروهای تهیون رو بگیرد و ندیده بودند، جونگ کوک بخاطر حرف دکتر که گفته بوده که باید پتوی دور تهیون رو باز کنند و بخاطر اینکه تبش رو شدید تر می کند؛ دمای اتاق به اندازی کافی دمای بدم بچه رو متعادل نگه می دارد،نباید خیلی گرمش کنند همانجا درون مطب چسبیده به بخاری نشسته و منتظر برگشتن تهیونگ بوده.

دوساعت قبل تهیونگ با گریه بخاطر اینکه تهیون عطسه می کرد و پیشانیش تب دار شد، خس خس کنان نفس می کشید جونگ کوک رو مجبور کرد بوده که تمریناتش رو نصفه نیمه رها کند، گروهبان هم جرات مخالفت با فرمانده رو نداشت و نمی توانست با رفتن جونگ کوک مخالفتی کند؛ بهش چهارساعت مرخصی داد بودند، جز تمریناتش کلاس عصرش راهم از دست داد بوده.

از شهر تا منطقه ی اموزشی و دانشگدی نظامی یکساعتی فاصله بوده، یکساعت راهم که در نوبت مانده و منشی راضی نمی شد که بهشان وقت بدهد؛ تمامی نوبت های امروزشان پر بوده و کل مطب پر از مادران بچه بغلی که گریه می کردند ، جای نشستن هم نبوده.

هیچ پزشک اطفال دیگری هم در ان شهر وجود نداشت، درمانگاه ارتش هم گفته بوده که باید حتما پزشک اطفال بچه رو ببینده،منشی دکتری هم که درمانگاه بهشان معرفی کرد بوده؛با ان اخم و تخم هایش و جواب های سربالای که می داد،تهیونی که از تب می سوخت و صورتش قرمز شد بوده داشت جونگ کوک رو کفری می کرد.

کنار زدن ان منشی ریزه میزه و شکاندن قفل در اتاق پزشک که کاری برای جونگ کوک نداشت، تهیونگ در کنار هزینه ی ویزیت خسارت درب شکسته شد راهم پرداخت کرد بوده.

نگهبان ساختمان هم جرات نزدیک شدن به جونگ کوک رو نداشت و اون مرد جوان یک تازه کار نابلد بوده، که امروز اولین روز کاریش ست؛ از بخت بد به یک همراه بیمار بی عصاب و با قد قواره ی دوبرابر خودش بر خورد بوده.

نگهبان نمی توانست ان مرد رو از مطب بیرون کند، بخاطر ان منشی ترسیده در مطب مانده و به مردی که داشت کار دیگر مادر هایی که سعی می کردند بچه هایشان رو ارام کنند، تقلید می کرد زل زد بوده.

تا میخواست حرفی به ان مرد بزند، با دیدن درب شکسته شد و ان منشی لرزان یادش می امد که دندان های او از ان درهم ضعیف تر ند، نمی توانست از پس مشت ان مرد بیاید؛ ترجیح می داد که دور بایستد و تنها فقط ان دو پدر و پسر رو تماشا کند.

جونگ کوک مثل ان مادر ها ارام ارام تهیون رو تکان می داد تا بخوابد، تهیون بخاطر دماغ گرفته شدش نمی توانست بخوابد و پدر نابلدش بلد نبوده که دماغش رو پاک کند؛ اگر دماغش را پاک می کرد اون بدون این تکان تکان هاهم می خوابید.

دزد اسپرمWhere stories live. Discover now