هان دستاش رو توی آب حرکت داد و شنا کرد و گرمای آب به آرومی گونه اش رو نوازش کرد.
به ماهی های رنگارنگ توی آب نگاه کرد و چشمش به پسری افتاد.
اون پسر لباس سفید تنش بود و داشت زیر آب دنبال چیزی میگشت.
هان آروم شنا کرد و به سمت پسر رفت.
دستش رو روی شونه اش گذاشت و پسر به سمت هان برگشت.
هان با دیدن چهره لینو، شوکه شد و لینو، هان رو توی آغوشش گرفت.به چشم های همدیگه خیره شدن و لینو دستشو نوازش وار روی موهای هان کشید.
هان به چشمای براق لینو خیره شد.
اون حتی زیر آب هم زیبا بود... حتی زیر آب هم باعث میشد قلب هان بتپه... جایی که هان با تمام وجود ازش وحشت داشت، با حضور لینو انقدر براش آرامش بخش بود...
فاصله صورتاشون کمتر شد و هان چشماش رو بست.
لینو با دیدن واکنش هان، لبخندی زد و به آرومی لباش رو روی لب های هان گذاشت و زیر آب همدیگه رو بوسیدن.هان سریع پلکاش رو باز کرد و دستش رو روی قلبش گذاشت.
با چشمای شوکه شده به سقف خیره شد و به ضبط صوت جیبی توی دستش نگاه کرد.
از دیشب داشت به صدای لینو گوش میداد...
با به یادآوردن اینکه همینجا روی کاناپه خوابش برد و کابوسی ندید، لبخندی روی لبش نمایان شد.
سر جاش نشست و موهای نامرتبش رو مرتب کرد.
دستش رو روی لبش کشید و به خواب چند لحظه پیشش فکر کرد.
لینو...من رو بوسید؟!
از خجالت بالشت رو روی صورتش گذاشت و بعد بالشت رو پرت کرد.
بالشت به سر فلیکس برخورد کرد و سریع از خواب پرید.فلیکس: چیشدههه؟؟؟
هان بی حرکت موند و خودش رو به اون راه زد.
فلیکس کمی سرش رو خاروند و با چشمای نیمه باز به هان نگاه کرد و خندید.فلیکس: فکر کنم خواب دیدم که یه چیزی سمتم پرت شد.
هان جلوی خندش رو گرفت و سرش رو به نشونه تایید تکون داد و از جاش بلند شد.
ضبط صورت و هندزفری رو توی کوله اش گذاشت و به سمت حموم رفت تا آماده بشه.********
فلیکس که مثل همیشه پرانرژی بود، دستش رو دور بازوی هان حلقه کرد و باهمدیگه به سمت کلاس رفتن.
وارد کلاس شدن و فلیکس با دیدن هیونجین خشکش زد و هان به سمت میز هیونجین هولش داد.
هان با دست مشتش و نگاهش به فلیکس فایتینگی گفت و فلیکس با چهره خجالت زده به سمت میز هیونجین رفت.روی صندلی لینو نشست و کوله اش رو از روی دوشش برداشت.
با صدایی که به سختی شنیده میشد، لب زد.فلیکس: صبح بخیر.
هیونجین تمام مدت به زخم روی دست فلیکس خیره شده بود و آروم دستش رو سمتش برد.
سرانگشتش رو نوازش وار روی زخم فلیکس کشید و با لحن نگران لب زد.هیونجین: حالت بهتره؟
فلیکس دستش رو عقب کشید و تکه ای از موهاش رو پشت گوشش داد.
أنت تقرأ
Your Voice | Minsung
أدب المراهقين" صدای تو " دو سال بود کسی صدای هان رو نشنیده بود. درست بعد از اتفاق تلخی که توی دریا افتاد. یعنی کسی میتونست هان رو نجات بده؟ کاری کنه که دوباره مثل قبل با صدای بلند بخنده؟ کسی میتونست حس زندگی رو به خونه هان برگردونه؟ یا بهتره بگم... کسی منتظر ش...