Part9 :"ceremony and drunk kiss"

88 18 25
                                    

بعد از یه دوش پنج دقیقه‌ای، زود از اتاق بیرون اومد و بعد از خشک کردن خودش با حوله‌ی داخل حمام و پوشیدن لباس های قبلیش، پله ها رو یکی دوتا پایین رفت و با ایستادن جلوی پذیرایی خالی بلند گفت : من حاضرم!
_بیا اینجا جونگهان شی.
با شنیدن صدای آلفای نعنایی ردش رو گرفت و نگاهش به آشپزخونه کشیده شد.

دو آلفا پشت میز نشسته بودن با آرامش قهوه‌شون رو میخوردن. جونگهان با قدم های آروم وارد آشپزخونه شد و نگاهی به آلفای نعنایی انداخت : خب بریم؟
ونوو همینطور که عینکش رو در میاورد تا تمیزش کنه گفت : عجله نکن سیب ترش. وقت آرایشگاهت رو برای ساعت دو تنظیم کردم، فعلا بشین یه چیزی بخور.

امگا با شنیدن این حرف آروم پشت میز جا گرفت که سونگچول سمتش برگشت : قهوه میخوری؟
صورت امگا جمع شد : نه مرسی.
آلفا خواست چیزی بگه که صدای ونوو مانع شد : خانم هان لطفاً یه لیوان چای درست کن.
سونگچول و جونگهان با حرف پسر عینکی نگاهی بهش انداختن و امگا ممنونمی زمزمه کرد.

بعد از تموم شدن چای امگا، ونوو به جاشوآ زنگ زد و ازش خواست تا بیاد دنبال امگا و همراه هم به آرایشگاه برن. بعدش هم دست سونگچول رو گرفت و با گفتن "ساعت ۵ آماده باشین" خونه رو ترک کرد. بعدش هم بلافاصله بتا رسیده بود و جونگهان رو سوار کرده بود و حالا هردو به سمت آرایشگاه میرفتن.

جاشوآ نگاه دیگه‌ای به جونگهان انداخت. به نظرش باید حرف زدن رو شروع میکرد چون امگا معذب به نظر میرسید : خب جونگهانا چند سالته؟
امگا نگاهی به بتا انداخت. هاله‌ی دورش خیلی دوستانه تر از ونوو به نظر میرسید : خب من ۲۵ سالمه جاشوآ شی.

+اولا که جاشوآ و دوما ما هم سنیم!
بتا گفت و عینک آفتابیش رو فیکس کرد. امگا نگاهی بهش انداخت : باشه..جاشوآ
بتا لبخندی زد و دستش رو روی شونه‌اش گذاشت : آفرین. حالا هم بریم که خوشگلت کنیم.

بعد هم پاش رو روی پدال گاز فشار داد و سمت گانگنام روند. چند دقیقه بعد جلوی یه آرایشگاه بزرگ نگه داشت و جونگهان تونست اسمش رو بخونه"هوانگ بیوتی"
جاشوآ قبل پیاده شدن تقریبا با عطرش دوش گرفت و بعد هم سمت امگا برگشت : بزن بریم.

هردو پیاده شدن و داخل سالن رفتن و تقریبا وسطای سالن ناگهان جاشوآ داد زد: هیون بیبی!
و بعدش پسری که مشغول کوتاه کردن موی کسی بود سمتش برگشت و تقریبا بغلش پرید : شوآ!
حقیقتا زبون جونگهان بند اومده بود. هردو پسر همدیگه رو بغل کرده بودن و وسط سالن جیغ جیغ میکردن.

بعد از حدود ده دقیقه جاشوآ سمت امگای معذب شده برگشت : اوه داشت یادم میرفت.
سمت امگا اومد و با گرفتن دستش تقریبا به سمت پسر آرایشگر کشوندش : میخوام واسه یه مهمونی آمادش کنی، ببینم چه میکنی هیون!
هیونجین سمت امگا برگشت و با نشوندنش روی صندلی، قیچی نقره‌ای رنگش رو بیرون آورد و همزمان با جویدن آدامس توی دهنش گفت : فیسش عالیه شوآ! یه هلوی تمام عیاره. فقط یکم کوتاهی مو میخواد.

NEED A HAND?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora